کتابخوان؛ معرفی پنج نامزد نهایی بهترین ترجمه داستانی

نام ابوالحسن نجفی برای خیلیها فقط یادآور کتاب «غلط ننویسیم» است، اما برای کتابخوانان، و بهطور خاص اهل ادبیات، ابوالحسن نجفی مترجمی است معتبر، پژوهشگری سختکوش، فرهنگنویسی خوشذوق و عروضشناسی برجسته که هیچکس نمیتواند منکر تأثیر آثار و نیز شخصیت منضبط او بر ادبیات و اهل ادبیات باشد.
در ترجمه، نجفی علاوهبر تسلط کامل به دو زبان مبدأ و مقصد و نیز توجه به آفرینش لحن در عین وفاداری به متن، از نخستین مترجمانی بود که "به معاصر کردن ترجمه" پرداخت.
در این میان، علاقه او به «داستان» هم زبانزد است که آن را نه تنها از ترجمههایش که میتوان از حشرونشر معلمانه او با برخی اعضای «جُنگ ادبی اصفهان» بهطور خاص رابطه حمایتآمیز او با گلشیری و رابطه نهایتاً قهرآلودش با بهرام صادقی، دریافت.
نجفی سه سال پیش در چنین روزهایی درگذشت و شاید، جدا از آثار اغلب ارزندهاش، هیچ کاری بهاندازه تأسیس یک جایزه ادبی به نام و با یاد او نمیتوانست نامش را در بلندای یادها نگاه دارد.
«جایزه ابوالحسن نجفی» برای بهترین ترجمه داستانی سال چندی پس از درگذشتش شکل گرفت و نام او بر این جایزه در کنار اعتبار نام برخی داوران خیلی زود سبب شد نشان این جایزه غیردولتی برای برگزیده جایزه به نشانی واقعی از افتخار تبدیل شود.
اکنون داوران سومین دوره این جایزه (منوچهر بدیعی، حسین معصومی همدانی، ضیاء موحد، عبدالله کوثری، مهستی بحرینی، عبدالله کوثری، موسی اسوار و سعید رضوانی) پنج نامزد نهایی جایزه امسال ابوالحسن نجفی را معرفی کردهاند.
در روزگار ترجمههای گاه شتابزده و گاه غیرقابلاعتماد، این معرفی میتواند خیال علاقهمندان ادبیات داستانی را دستکم در مورد کیفیت ترجمه این پنج اثر آسوده کند. اگر با این آثار آشنا نیستید، ادامه این یادداشت شاید کمکتان کند.
پیشخان
اسبها و آدمها
اگر از یک طرف پای ویلیام فاکنر در میان باشد و از طرف دیگر پای مترجمی خوشقلم به نام احمد اخوت که خودش نویسنده معتبری هم هست، یعنی با کتابی سروکار دارید که بهقول امروزیها ارزش افزوده هم دارد.
سال ۹۴ اخوت نخستین کتاب از مجموعه «میراث فاکنر» را با عنوان «جنگل بزرگ» شامل پنج داستان و یادداشتی در معرفی «یوکناپاتافا»، سرزمین زاده خیال فاکنر، در نشر افق منتشر کرد. سپس نوبت به مجموعهداستان «گنجنامه» رسید و باز پیوستهایی به قلم اخوت درباره جهان داستانی فاکنر.
«اسبها و آدمها» سومین کتاب این مجموعه است در ۲۰۸صفحه شامل شش "داستان اسبی" فاکنر که گویی حاصل توأمان ترس او از اسب و سروکارداشتن همیشگیاش با اسبها بوده است. اخوت درباره این مجموعه چنین میگوید:
"اولینبار است که این داستانها یکجا باهم و درکنار یکدیگرند. میخواستم فَرَسنامهای [اسبنامه] برای نویسنده محبوبم تهیه کنم. این نوع ادبی جالب اثری است که بیشتر به نوعشناسی اسب میپردازد."
علاوهبر داستانها، یادداشت شیرین و مقدمهوار اخوت در این کتاب درباره حیات ادبی فاکنر و رابطهاش با کشاورزی و بهطور خاص اسبها، خودش بسیار خواندنی است. افزون بر این، یادداشت ملکوم کاولی، نویسنده و دوست فاکنر، درباره یکی از داستانهای همین مجموعه هم به ارزش این کتاب افزوده و، در کنار دقت و شیوایی نثر کل اثر، احتمال برگزیده شدن آن در جایزه نجفی را دوچندان کرده است.
خرگوش و مارهای بوآ
همینکه فاضل اسکندر، نویسنده روسی این رمان، تبار ایرانی داشته باشد و نیز گفته شود که این اثر او قابل قیاس با «مزرعه حیوانات» جرج اورول است، برای جلب توجه هر رمانخوانی کفایت میکند. اما همینکه شروع کنید به خواندن، نثر ظاهراً ساده و داستان آشکارا تمثیلی آن ممکن است متعجبتان کند، تا حدی که نخست خیال کنید با اثری نهچندان جدی طرف شدهاید: داستان مارها و خرگوشها در دل جامعهای دوپاره در یک جنگل.
مارها با آداب و ترتیب خاص و با اتکا به قدرت هیپنوتیزم خود شکارمیکنند و خرگوشها بی هیچ مقاومتی شکارمیشوند و شکار بودنشان را پذیرفتهاند، تا وقتی که مفهوم هیپنوتیزم شدن جامعه خرگوشها به دست جامعه مارها مورد سؤال و تردید قرار میگیرد و این تازه آغاز یک داستان جذاب کاملاً جدی است برای طرح و بیان مضمونی جامعهشناختی و سیاسی در باب رابطه حکومتشوندگان با حکومتگران در یک نظام ایدئولوژیک که ستمکاری و ستمپذیری در آن نهادینه شده است.
اگر «قلعه حیوانات» را داستان سقوط یک جامعه به عمق درّه دیکتاتوری بدانیم، «خرگوشها و مارهای بوآ» قطعاً برگردانی از همان است با زیرساختی از آنچه در تاریخ سیاسی شوروی رخ داده است. اثری که تا دو سه سال پیش از فروپاشی کامل شوروی اجازه انتشار در روسیه نداشت.
نخستین ترجمه از آثار فاضل اسکندر که دو سال پیش درگذشت، مجموعهداستان «آرامگاه لنین» نام داشت که با ترجمه زهرا محمدی منتشر شد و رمان «خرگوشها و مارهای بوآ» دومین اثر از او در ایران است که نشر افق آن را به فارسی آبتین گلکار در ۲۲۰ صفحه منتشر کرده است.
زلیخا چشمهایش را باز میکند
«زلیخا چشمهایش را باز میکند» فقط نام این رمان گوزل یاخینا نیست، جمله شروع آن هم هست. اما پیش از شروع، مقدمهای شوقانگیز هم دارد به قلم این نویسنده روسی اختصاصاً برای خوانندگان ایرانی:
"مادربزرگ من مانند میلیونها اتباع شوروی قربانی سرکوبهای سیاسی شد و به مدت شانزده سال به سیبری تبعید شد. این تبعید زندگی او را بهطور اساسی دگرگون کرد. زلیخا که قهرمان رمان است نه تنها در فضای بیرونی جابهجا میشود و سرزمین پهناور اتحاد جماهیر شوروی را در مسیر خود به سوی تبعیدگاه پشت سر میگذارد بلکه در فضای ذهنی نیز جاری میشود و از دنیای مأنوس و کهنه زندگی گذشته میگذرد و وارد دنیای نو میشود؛ جایی که باید زندگی دوم خود را بگذراند و به سؤالهایی که مردم در تمامی دوران نگران آن بودند پاسخ دهد: آیا میتوان فرد غریبه و دشمن را دوست داشت، فردی که به زبان دیگری صحبت میکند، دین دیگری دارد و آن سوی دیوار اجتماع تو جای دارد؟ برای یک زن چه چیزی مهم است، عشق به فرزند یا عشق به مرد؟"
«زلیخا چشمهایش را باز میکند» بهترین کتاب روسیه در سال ۲۰۱۵ شد. قدرت نویسنده در روایت تطورات ذهنی یک زن (از زندگی در بطن خرافات تا درآمدن به روشنایی شناخت و تصمیم به عاشقی کردن) در طول و بستر یک دوره تاریخی شانزدهساله این انتخاب را بهخوبی توجیه میکند، و خلاقیت و ظریفپردازی زینب یونسی در برگردان فارسی این رمان ۴۹۰ صفحهای حضور آن را در میان نامزدهای جایزه نجفی.
سحابی خرچنگ
این کتاب یک رمان پسامدرنیستی است و باب میل آن دسته از اهل ادبیات که از مطالعه روایتهای داستانی قطعیتگریز لذت میبرند یا به مفهوم «پوچی» در نظام هستی علاقهمندند، بهخصوص که اریک شوویّار، نویسنده فرانسوی آن، را برگردانی از ساموئل بکت نیز معرفی میکنند.
«سحابی خرچنگ» اغلب عناصر این نوع رمانها را دارد، از جمله طنز خاص این آثار که شوویّار در بار کردن آن بر زبان دشوار و پربازی این رمان چیرهدستانه رفتار کرده و مترجم آن مژگان حسینی روزبهانی هم بهخوبی از پس آن برآمده است.
قاعدتاً خلاصهداستان یک اثر پستمدرنیستی را نمیتوان بهسادگی بیان کرد اما میتوان گفت این اثر روایتی است پُرپَرش و آکنده از تناقضاندرتناقض از زندگی شخصیتی به نام کراب که هم از جنس سحابی است هم انسان و هم خرچنگ، از زاویه دید کسی که حتی آن را هم بهراحتی نمیتوان تشخیص داد. به تعبیر مترجم، کراب بازیگر نمایش زندگی خودش است، نمایشی که در پایان پردهای بر آن فرونمیافتد و هجو بیرحمانه زندگیهای همشکل ماست.
ترجمه فارسی «سحابی خرچنگ» را نشر ققنوس در ۱۶۷ صفحه منتشر کرده است.
سفر شگفتانگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود
در نقطهمقابل «سحابی خرچنگ»، این رمان با این اسم فریبا از یک نویسنده فرانسوی دیگر، داستانی دارد کاملاً سرراست با موضوعی اجتماعی (مشخصاً مهاجرت و تبعات آن) با نثر و روایتی همهپسند بهگونهای که در پنج سال گذشته به ۳۷ زبان در ۵۰ کشور منتشر شده است.
یک مرتاض هندی برای خرید یک تخت میخدار آیکیا به پاریس سفر میکند. شب در جالباسی فروشگاه گیر میافتد و این آغاز داستان آشنایی او با شماری از مهاجران غیرقانونی است و سفر به دیگر کشورهای اروپایی، تا نویسنده آن، که خود پلیس مستعفی اداره مهاجرت است، موضوع داغ و فراگیر این سالها یعنی مهاجران غیرقانونی را به زبانی نزدیک به طنز روایت کند.
این رمان با ترجمه ابوالفضل اللهدادی در ۲۹۶ صفحه در نشرققنوس منتشر شده است.
- پنجاه سال ترجمه بهترین آثار ادبی جهان از چهار زبان
- جستوجوگران خوشبختی در بازار کتاب ایران
- چرا مرگ پشت ویترینها است؟
- چرا ایران 'ملکه جنایت' ندارد
آرشیو کتابخوان؛ گزار ش هفتگی کتاب در بیبیسی فارسی
پسخان
در مقدمه از شخصیت جامعالاطراف زندهیاد ابوالحسن نجفی گفتم. برای شناخت بهتر او بهترین منبع شاید کتاب «جشننامه ابوالحسن نجفی» باشد که سال ۱۳۹۰ به همت امید طبیبزاده در ۷۲۶ صفحه منتشر شد. در این کتاب، هم چندین مصاحبه موضوعی با خود نجفی در دسترس است، هم خاطراتی از نویسندگان و مترجمان و هم یادداشتها و مقالاتی درباره نجفی و آثارش، و نیز مقالاتی ادبی که صرفاً به او تقدیم شده است.
آخر اینکه امید طبیبزاده چندی پیش اعلام کرد که حقالزحمه خودش از آمادهسازی دو کتاب «وزن شعر فارسی (درسنامه)» و «طبقهبندی وزنهای شعر فارسی» (حاصل چهل سال پژوهش نجفی) را به جایزه ابوالحسن نجفی تقدیم کرده است. کار آمادهسازی و انتشار این دو کتاب را نجفی پیش از مرگ بهعهده طبیبزاده گذاشته بود.