فیلم 'مصاحبه'؛ حمله با هجو سیاسی

تلاش دولت کره شمالی برای جلوگیری از نمایش فیلم سینمایی "مصاحبه" به جایی نرسید. فیلم در ایالات متحده و چند کشور دیگر به روی پرده رفت و به گفته خبرگزاریها در ده روز اول بیش از ۳۰ میلیون دلار فروش کرد.
مقامات کره شمالی، که از ایالات متحده توقف نمایش فیلم را خواستار شده بود، مدعی بودند که فیلم "دعوت به تروریسم" است. اما واقعیت این است که از قضا فیلم "مصاحبه" تروریسم را رد میکند چون آن را در مبارزه با دیکتاتوری کارساز نمیداند.
دیو و آرون، دو روزنامهنگار آمریکایی با نقشآفرینی جیمز فرانکو و سث روگن، قصد دارند به کره شمالی سفر کنند، زیرا میدانند که کیم جونگاون، رهبر کره شمالی، از طرفداران برنامه تلویزیونی آنهاست. سازمان سیا بیدرنگ با دو روزنامهنگار تماس میگیرد و از آنها میخواهد که در این "فرصت طلایی" رهبر جمهوری خلق کره را به قتل برسانند.
با این که سازمان سیا تدارکات و تجهیزات کافی در اختیار دو روزنامهنگار میگذارد، اما برنامه "ترور" به اجرا در نمیآید، به چند دلیل: یکی این که دیو و آرون گیجتر از آن هستند که بتوانند اقدامات خود را در کره شمالی مطابق نقشه پیش ببرند، که این خود زمینهای برای صحنههای خندهدار فیلم است.
دیگر آن که در جریان تدارک "ترور"، زنی از مخالفان رهبر کره شمالی آنها را از اعمال ترور منصرف میکند. (این که عنصر ناراضی یا معترض، باید حتما یک زن باشد، کلیشهای است که در اکشنهای سیاسی مانند "آرگو" هم سابقه داشت).
زن مبارز به روزنامهنگاران اندرز میدهد که با قتل رهبر کشور هیچ چیز تغییر نمیکند. روزنامهنگاران باید به جای کشتن او، مصاحبۀ افشاگرانهای با او ترتیب دهند و بکوشند که حتما از شبکه تلویزیونی پخش شود تا مردم کره شمالی با چهره واقعی رهبر خود آشنا شوند.
رهبر با چهرهای گشاده و صمیمی جلوی دوربین مینشیند اما در برابر پرسشهای جدلانگیز تاب شکیبایی از دست میدهد و به حیوانی درنده تبدیل میشود. مصاحبه در سراسر کشور از تلویزیون پخش میشود و البته آشوبی در میان مردم به پا میکند که سرانجام به شورش همگانی و سرنگونی رهبر میانجامد.
پیام اصلی فیلم این است که در دنیای کنونی، با گسترش رسانهها و شبکههای مجازی، آگاهی سیاسی از هر اسلحهای برای نظامهای دیکتاتوری مرگبارتر است. این مضمون به شکلی نمادین در آنچه بر فیلم گذشت نیز دیده شد: رهبر کره شمالی میدانست که فیلمی درباره واقعیتهای آن کشور بیش از هر ضربه تروریستی برای نظام خطرناک است و به همین خاطر با تمام نیرو تلاش کرد از نمایش آن جلوگیری کند.
اما "مصاحبه" را، که به صورت آنلاین قابل مشاهده است، نمیتوان به معنای اخص یک اثر سیاسی دانست. نخست آن که جبههها و نیروها در کشمکشهایی بیشتر شخصی گم شدهاند. نیمه اول فیلم یکسره به مقدمهچینی برای سفر روزنامهنگاران به کره میگذرد و حواشی پراکندهای که قرار است خیلی خندهدار باشند، اما فیلم در این رهگذر ذوق و "هنر" زیادی نشان نمیدهد.
معرفی رهبر کره شمالی و عملکرد سیاسی او در برخی کلیشههای عادی و تکراری خلاصه شده است. به بنیادها و شیوهها و افزارهای حکمرانی او و خانوادهاش که به شکل موروثی از شصت سال پیش بر کشور حکومت میکنند، هیچ اشارهای نمیشود. سازوکار حاکمیت و همچنین رمز و راز اطاعت کورکورانه مردم از او ناشناخته میماند، و سرانجام این که او بیشتر به رئیس یک باند مافیایی شبیه است تا به یک حاکم سیاسی.
ژانر فیلمهای هجوآمیز
فیلم "مصاحبه" با تلاش در نمایش شخصیت دوگانه رهبر کره شمالی و کاریکاتورسازی از روش و منش او، در رده سینمای هجوآمیز قرار میگیرد.
در میان فیلمهای بیشماری که رهبران "مقتدر" را ریشخند و قدرت آنها را هجو کردهاند، تنها فیلمهای اندکی این درایت و تیزهوشی را داشتهاند که "اقتدار" قلابی و "ابتذال" عمیق شخصیت آنها را به نمایش بگذارند.
آدولف هیتلر، "پیشوا"ی آلمان نازی، در فیلمهای بیشمار مورد تمسخر قرار گرفته. فیلم "دیکتاتور بزرگ" به کارگردانی و بازیگری چارلی چاپلین، نه تنها قویترین آنها، بلکه سرمشقی درخشان برای سینمای هجوآمیز است.
آدنوید هینکل (آدولف هیتلر) رهبر تومانیا و بنزینو ناپالونی (بنیتو موسولینی) رهبر "باکتریا" دو رهبری هستند که قصد دارند دنیا را میان خود تقسیم کنند. فیلم از تمام نمادها، الگوها و بنمایههای سیاسی برای معرفی نظامی اختناقآمیز استفاده کرده، فرومایگی و ضعف شخصیت دو رهبر را زیر پوشش خشونت و ددمنشی آنها به خوبی نشان داده و در همان حال تصاویر مؤثری از مصیبتها و مقاومتهای مردم زیر ستم ارائه داده است.
فیلم چاپلین در سال ۱۹۴۰ و زمانی ساخته شد که آمریکا هنوز با آلمان نازی وارد جنگ نشده بود. معروف است که چاپلین گفته بود اگر از واقعیت آنچه در آلمان نازی میگذشت، خبر داشت، نمیتوانست چنین فیلمی بسازد، زیرا واقعیت چنان دهشتناک بود که به سختی میتوان به آن خندید.
اما پس از فیلم چاپلین، رهبر آلمان نازی در دهها فیلم دیگر مورد تمسخر قرار گرفت که به برخی از مهمترین آنها اشاره میشود: فیلم آمریکایی "هیتلر زنده یا مرده"، محصول ۱۹۴۲ به کارگردانی نیک گریند، یکی از اولین فیلمهایی است که برای شخصیتهای واقعی سرنوشت خیالی رقم میزند.
سه آمریکایی در پوشش نوازنده موسیقی با مأموریت کشتن هیتلر به آلمان نازی میروند و اعتماد مقامات را جلب میکنند. آنها پس از ماجراهایی "لو" میروند، اما موفق میشوند پیش از دستگیری سبیل معروف هیتلر را بتراشند.
سربازان نازی که برای دستگیر کردن آنها میآیند، قبل از همه "پیشوا" را دستگیر میکنند. او داد و فریاد راه میاندازد که: "من هیتلر هستم... من پیشوا هستم"، اما سربازان، که به علت فقدان "سبیل"، رهبر خود را نشناختهاند، هیتلر را تیرباران میکنند. کوئنتین تارانتینو اذعان دارد که در فیلم "حرامزادههای بیشرف" از این فیلم تأثیر گرفته است.
کمدی موزیکال "تهیهکنندگان" که نخست در برادوی (نیویورک) به روی صحنه رفت و سپس مل بروکس در ۱۹۶۸ از روی آن یک "کمدی سیاه" ساخت، از آثار ماندگاری است که در هجو هیتلر، ایدئولوژی و نظام سیاسی او تولید شده است.
فیلم سینمایی مولوخ (کمابیش به معنای هیولا، محصول ۱۹۹۹) یکی از آخرین و مؤثرترین فیلمها در هجو پیشوای آلمان نازی است. این فیلم را الکساندر سوخوروف، سینماگر نوجوی روسیه و سازنده فیلم تکپلانی "کشتی روسی" کارگردانی کرده است.
زمامداران کمونیست
ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر انقلاب اکتبر، در شماری از فیلمهای تاریخی دیده میشود. در اتحاد شوروی (سابق) فیلم "اکتبر" به کارگردانی سرگئی آیزنشتاین، الگویی برای دهها فیلم سینمایی و تلویزیونی بود که برای تقدیس سیمای لنین ساخته شدند.
در سینمای غرب هجو لنین سابقه زیادی ندارد. سیمای او در فیلم "سرخها" ۱۹۸۱، به کارگردانی و بازی وارن بیتی حرمتآمیز است. فیلم "ترن" یا "سفر لنین از زوریخ به پتروگراد" (۱۹۸۸) شاید مفصلترین بیوگرافی سینمایی لنین باشد که توسط دامیانو دامیانی، سینماگر ایتالیایی، کارگردانی شد و کشورهای ایتالیا، فرانسه، آلمان و اتریش در تولید آن سهیم بودند.
در این مجموعه تلویزیونی که ورسیون کوتاه و سینمایی آن نیز وجود دارد، بن کینگزلی، هنرپیشه بریتانیایی، نقش رهبر انقلاب اکتبر را ایفا کرده است.
اما پس از شکست کمونیسم و فروپاشی اتحاد شوروی، لنین نیز در معرض طعن و تمسخر قرار گرفت. در سالهای اخیر به ویژه در جمهوریهای سابق اتحاد شوروی، چندین فیلم در هجو لنین تولید شده است.
برای نمونه فیلم سینمایی "همه لنینهای من" Minu Leninid به کارگردانی هاردی ولمر، محصول ۱۹۹۷ در استونی، سیمای اسطورهای لنین را به عنوان مبارزی سرسخت، سیاستمداری باهوش و رهبری کاردان بیرحمانه درهم میشکند.
فیلم تاوروس (Taurus محصول روسیه در ۲۰۰۱) به کارگردانی الکساندر سوخوروف، نیز تصویری کمابیش هجوآمیز از لنین ارائه داده است. این فیلم بخشی از سهگانه کارگردان است با بنمایه جباریت.
در شوروی زمان استالین، سیمای "پدر زحمتکشان جهان" دستکم در ۱۷ فیلم سینمایی تصویر شد. در این فیلمها استالین به عنوان رهبری نابغه و فداکار و مهربان نشان داده میشود. از طرف دیگر، در زمان جنگ سرد، به ویژه در دوران کارزار تبلیغاتی سناتور جوزف مککارتی و فعالیت دارودسته او، سینمای هالیوود استالین را در دهها فیلم چونان اهریمن مجسم به نمایش گذاشت، که برخی از آن فیلمها هجوآمیز و مضحک بودند.
در برخی از کارتونها و فیلمهای انیمیشن نیز یوزف استالین با سبیل پرپشت و نگاه پراخم و پیپی بر دهان قابل تشخیص است.
دیکتاتورهای دنیای مدرن
دیکتاتورهای ریز و درشت "جهان سوم" از موبوتو تا باتیستا در فیلمهای زیادی ظاهر شدهاند که برخی از آنها جنبه هجوآمیز دارند.
ژنرال پینوشه معمولا با عینک تیره و سکوت مرموزش بیدرنگ شناخته میشود.
کوین مکدانلد، فیلمساز بریتانیایی، در فیلم "آخرین پادشاه اسکاتلند" محصول ۲۰۰۶ تصویری معتبر و کمابیش هجوآمیز از ایدی امین، دیکتاتور بدنام اوگاندا، عرضه کرده است.
از میان دیکتاتورهای معاصر، صدام حسین شاید به خاطر رویارویی مستقیم با آمریکا، بیش از هر رهبر دیگری مورد تمسخر قرار گرفته است.
دیکتاتور پیشین عراق از زمان جنگ اول خلیج فارس (۱۹۹۱) دستمایه چند فیلم آمریکایی بود، از فیلمهای انیمیشن مانند فیلم "ساوث پارک South Park" (۱۹۹۹) تا اکشنهای کمیک مانند بخش دوم فیلم هات شاتس Hot Shots (۱۹۹۳).
سازنگان سریال "ساوث پارک" در سال ۲۰۰۴ انیمیشن پرماجرایی به نام "تیم آمریکا، پلیس دنیا" بیرون دادند که در آن بسیاری از رهبران "شرور" قابلتشخیص هستند، از سران طالبان گرفته تا رهبران لیبی و کیم جونگ ایل، رهبر پیشین کره شمالی و پدر رهبر کنونی آن کشور.
در شوخی با چریکهای "ریشو" آمریکای لاتین چند فیلم سینمایی و تلویزیونی ساخته شده که شاید فیلم "موز" (۱۹۷۱) با کارگردانی و بازی وودی آلن مهمترین آنها باشد.
البته وقایع فیلم به کشوری موهوم برمیگردد و در آن از انقلابیون کوبا نامی نیست.
ساشا بارون کوهن، کمدین بریتانیایی، در فیلم کمدی "دیکتاتور" (۲۰۱۲) کمابیش از همان الگو پیروی کرده است. "علاءالدین" رهبر سرزمینی به نام "وادیه" واقع در "شاخ آفریقا" است، که بسیاری از رهبران "جهان سوم" را تداعی میکند.
"دیکتاتور" که به خاطر دنبال کردن برنامه هستهای با تهدید نظامی غرب روبروست، برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک میرود، درحالیکه در کشور خودش کودتایی علیه او روی میدهد.
فیلم "دیکتاتور" با قدری "اصلاحات" در ترکیه و مصر و آذربایجان به روی پرده رفت، اما در بسیاری از کشورهای "اسلامی" نمایش داده نشد.