'سایه پدربزرگم'؛ هوشنگ پزشکنیا

کتاب "سایه پدربزرگم"، شرح حالی از زندگی هوشنگ پزشکنیا، نقاش و هنرمند مدرن ایرانی است که در گالری شیرین رونمایی شده است.
این کتاب به کوشش سحر خلخالیان، نقاش و نوه این هنرمند و به همراه مقدمههایی از ابراهیم گلستان، نجف دریابندری و علی بختیاری روانه بازار کتاب شده است.
در "سایه پدربزرگم" کارهای ابتدایی هوشنگ پزشکنیا، تصویرگریها و کارهای گرافیکی، نقاشیهای جنوب و آثار کمتر دیده شده او چاپ شده است.
هوشنگ پزشکنیا، نقاش تصویرهای تنهایی، فراموشی و پریشانی و طراحی جسور بود که با خط های شکسته، سریع و زاویهدار با رنگ های تیره در دهه چهل توانست چند نمایشگاه موفق در پاریس و لندن برپا کند.
نشست نقد و بررسی آثار او، جمعه هفدهم اردیبشهت ماه با حضور جواد مجابی، شهروز مهاجر و خانوادهاش برگزار شد.
جواد مجابی نویسنده و منتقد پیش از برگزاری این جلسه در گفتوگویی با سایت بیبیسی فارسی گفت: در آثار پزشکنیا هویت ایرانی بیشتر به چشم میآید و مضمون آثارش تحت تاثیر مردم تهیدست است که با شیوه قدیمی صبورانه زندگی را تحمل میکنند.
به گفته آقای مجابی، هوشنگ پزشکنیا یکی از پیشگامان نقاشی مدرن ایران است. از نقاشانی که درست همزمان با هنرمندانی چون جلیل ضیاپور، جواد حمیدی و حسین کاظمی کار خود را در نقاشی آغاز کرد و تحصیلاتش را در ترکیه گذراند و بعد وقتی به ایران بازگشت سعی کرد جزو نقاشان اولیه یعنی نوآوران سنتگرا باشد که هویت ایرانی را در کارهایشان منعکس میکردند.
پزشکنیا که بود؟
- سال ۱۲۹۶ در تهران به دنیا آمد. خانوادهاش او را برای تحصیلات به مدرسه نظام فرستادند.
- سال ۱۳۱۶ توانست مدرک تحصیلی خود را در رشته تاریخ و جغرافیا از دانشسرای عالی دریافت کند.
- سال ۱۳۲۱ به استانبول رفت و آنجا زیر نظر پروفسور لئوپلدلوی تحصیلات خود را در رشته نقاشی آغاز کرد و رویای همیشگیاش را تحقق بخشید.
- در بازگشت از ترکیه به جنوب ایران رفت و به استخدام شرکت نفت درآمد و همزمان با ابراهیم گلستان، نویسنده و فیلمساز، رابطه دوستانهای پیدا کرد.
- سال ۱۳۳۵ اولین و تنها فیلم خود را با نام "استریپ" بر اساس داستان "لاله" صادق هدایت ساخت.
هوشنگ پزشکنیا از جمله هنرمندانی بود که توانست آثارش را در گالری آپادانا، اولین مرکز هنرهای تجسمی به نمایش آورد. آپادانا پاتوق هنرمندانی چون حسین کاظمی، محمود جوادیپور، احمد اسفندیاری، مهدی ویشکایی و دیگر هنرمندانی جوانی بود که سعی داشتند هنر نو را آمیخته با هویت ایرانی به مردم معرفی کنند.
به گفته جواد مجابی "هوشنگ پزشکنیا معتقد بود که هویت ایرانی بیشتر در جاهایی دیده میشود که تمدن شهری هنوز آن را از بین نبرده است. بنابراین بیشتر در جنوب کشور با تاثیرپذیری از کارگران و مردم بومی و کشاورزان کار کرد. البته در آن دوره چند هنرمند دیگر مانند جلیل ضیاپور و منوچهر شیبانی هم بودند که سعی کردند به ایلات و عشایر و روستاها و بخشی از زندگی که رو به فراموشی و در معرض هجوم تمدن صنعتی بود بپردازند و آنها حفظ کنند."
او در سالهای آخر عمر دچار افسردگی شدید بود و همین انزوا و گوشهگیری باعث شد تمایلی به نشان دادن کارهایش به ویژه در ایران نداشته باشد.
جواد مجابی در پایان گفتو گوی تلفنی از ناکامی زندگی هنری پزشکنیا سخن گفت: "متاسفانه پزشکنیا آدم کامیابی نبود؛ چون در جنوب زندگی میکرد از بسیاری از امکانانی که در پایتخت وجود داشت بیبهره بود برای همین خیلی شهرتی پیدا نکرد و آثارش مورد توجه قرار نگرفت. درهمان سال ها به پاریس رفت و نمایشگاهی در آنجا برپا کرد که بیشتر آن آثار هم نابود شد. بعد هم دچار یک پریشانی ذهنی شد و نتوانست کارهایش را به کمال برساند اما با این حال بدون شک او از جمله نامدارانی است که به نقاشی ایران اعتبار بخشیده است."
تنها جواد مجابی نیست که اینگونه سالهای آخر عمر هنری او را توصیف میکند. نجف دریابندری هم در باره او گفته است: "هوشنگ پزشک نیا یکی از سه چهار هنرمندی بود که در سالهای بعد از شهریور ۱۳۲۰ تصویر نقاشی جدید را به ایران وارد کردند. آن مقدار شناخت و آگاهی که امروز در فضای هنری ما وجود دارد ناچار تا حدی مرهون کوشش آنهاست، اما پزشکنیا پیش از مرگش در سال ۱۳۵۱، سالها بود که در انزوا زندگی میکرد. نه نمایشگاهی برپا میکرد، نه سفارش میگرفت، نه حتی حاضر به فروش کارهایش میشد. به این ترتیب نسل جوانتر هنرمندان و هنردوستان یا اصلا از وجود این نقاش بیخبر ماندند یا رفتهرفته او رافراموش کردند."
پزشکنیا در سال ۱۳۵۱ در تهران درگذشت.