![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() | ![]() | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
روز هفتم : فرامرز اصلانی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرامرز اصلانی - بهترين لحظات زندگی من شب ها بود که می نشستم و صدای بنان، ساز ياحقی و عبادی رو در " گل های رنگارنگ" گوش می کردم.
از بچگی در محيطی بزرگ شده بودم که پدرم دستی به سه تار و تار داشت و مادرم صداش خوب بود و هميشه در خونه ما نوازنده ها و شاعر ها حضور داشتند ... مرحوم رهی معيری، بنان، ياحقی و تجويدی ... تمام اين آدم ها در خانه ما رفت و آمد داشتند، چون اونجا يک محفل انسی بود که همه رو دور هم جمع می کرد. اين ها به من حال و هوای خيلی خوبی می دادند. به خصوص اينکه تک فرزند بودم و خوب سرگرمی من بيشتر با اين چيزها بود. استعداد های من با موسيقی و شعر نوشتن پيدا شد. اون ها بود که به من پايه داده بود و بعد ها برای من دستمايه شده بود. و حالا يک مقدمه مهم : بهزاد: پیش از انقلاب بود که تو یک مهمونی تو تهران یک پسری که سنش از ما خیلی بیشتر بود (۲۰ ساله) با گیتار ش آهنگ خیلی قشنگی رو با صدای بد خوند! "اگه بازم دلت می خواد یار یکدیگر باشیم ، مثال ایوم قدیم بشینیمو سحر پاشیم . ." بقیه هم تو مهمونی دست می زدن و زمزمه اش می کردن. ازش پرسیدم آهنگ ما ل خودته ؟ گفت : نه مال فرامرز اصلانی . حدود بیست سالی از اون شب گذشت و من بر حسب اتفاق (بخدا) تو همون هتلی اتاق گرفتم که فرامرز اصلانی زندگی می کرد! قرار مصاحبه گذاشتم و روز آخر نشستم و بعد از ده دقیقه باطری ضبط بکل خالی شد (بخدا). دیگه هم نشد ببنمش تا ۸ سال بعدش که زمستونی رفتم لس آنجلس. و بالاخره قرارم جورشد . اینبا رهم اینقدر دیر رسیدم که نزدیک بود مصاحبه بهم بخوره ولی فرامرز اینقدر خوش اخلاق و خاکی بود که گفتگوی ما تا پاسی از شب طول کشید. دو رو بر اتاقی که خلوتگاه آقای اصلانی حساب می شد پر از اشیأ جالب بود، یک کاشی صفوی یک نقاشی مدرن ایرانی ، مخطه و شمع و گیتار و حتی سه تار! بهزاد – شما چند سال هست که لس آنجلس هستيد؟ پس در لس آنجلس موندگار هستيد؟
مثلاً در خيابونی به اسم Westwood که بيشتر شبيه استامبول ميمونه، هر جايی که ميری همه فارسی صحبت می کنند ... همه چيزی هم اونجا پيدا ميشه ... خياطی، بند انداختن !!! فقط اينجا حموم کم داريم !!! الان در استوديوی فرامز اصلانی هستيم ... ميشه گفت خلوتگاه او در لس آنجلس. طرف های غروب هم هست و شمع های زيادی هم توی اطاق روشن می بينم که يک محيط خيلی رومانتيک درست کرده ...
اينجا که نشستيم گيتارهای شما رو هم می بينم ... شما سه تار هم می زنيد؟
آقای اصلانی ... توی چند سالی که شما اينجا بوديد آلبوم "روزهای ترانه و اندوه" رو بيرون داديد و الان هم در حال کار کردن بر روی يک آلبوم جديد ديگه هستيد ... بيشتر برامون در اين رابطه توضيح بديد.
کارهای جديد خود من هم هستش که تمامی آهنگ هاش رو ضبط کردم و آماده است. منتهی به خاطر اينکه "معشوق همين جاست" به بازار اومده بود، من دست نگه داشتم تا يک مقدار بعد اين آلبوم رو بيرون بدم تا با هم تداخل نداشته باشند. زمانی که شما آلبوم "به ياد حافظ " رو هم وارد بازار کرده بوديد کجا بوديد؟ برای من یکی از راحت ترین کارها ساختن آهنگ و شعر هست. چندین سال پیش من یک برنامه ای در دانشگاه UCAL در جنوب کالیفرنیا داشتم. در اونجا راجع به همین قضیه صحبت کردم و به خاطر اینکه این موضوع رو هم ثابت کنم ، از داخل جمعیت خواستم تا از چهار ردیف مختلف ، چهار نفر ، چهار واژه مختلف رو به من بدهند. من هم از این چهار واژه یک چهار پاره درست کردم و همون موقع با موسیقی اجرا کردم ...
آهنگ ساختن و شعر گفتن جزو غريزه من است. اما روی چيزی که می خواهم ضبط کنم خيلی حساس هستم و دوست ندارم هی آلبوم درست بکنم. اگر دقت کنيد آلبوم های قديمی من هنوز هم فروشش مثل يک آلبوم جديد هست. بعضی از آهنگ های آلبوم "روزهای ترانه و اندوه" رو که من چهار سال پيش پخش کردم، بيشتر از ده سال قبل از اون ساختم! با وجود اينکه اين آهنگ ها آماده بودند، منتهی حال و هوای اجرايی من آماده نبود. بنابراين يک جای کار می لنگيد. اون لنگی رو من با آمدن به لس آنجلس از انگلستان و تغيير سبک زندگی ام جبران کردم. اون موقع بود که ديدم آماده هستم و اين آلبوم رو ضبط کردم و بيرون دادم.
آهنگ "اگه يه روز" رو مثل اينکه توی ماشين و با صدای برف پاک کن ساختيد ... درباره اش برامون توضيح بديد؟ اون موقع شما از لحاظ احساسی چطور بوديد؟ چون ميدونيد که اين آهنگ همدم خيلی از عاشق ها بوده ...
چرا اين آهنگ رو فقط با گيتار زديد و از هيج ساز ديگه ای استفاده نکرديد؟ آهنگ "دل اسيره" هم يکی از آهنگ های معروف شماست. داستان اون چيه؟ ميشه درباره اجرايی هم که با فرامرز آصف داشتيد توضيحی بدين ؟ به خاطر اينکه شعری در اين آلبوم دارم به نام "خط سوم" که به اين صورت هست .... من نه پيرم نه جوانم ... نه پيدا نه نهانم ... من نه گوشم نه زبانم ... نه اينم و نه آنم ... اين شعر به مصداق همون نوشته معروف "شمس" هست که ميگه "يکی او خواندی، لاغير! يکی را ، هم او خواندی، هم غير! يکی را نه او خواندی، نه غير او! آن خط سوم منم که سخن گويم، نه من دانم، نه غير من!" |
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|