
سید قطب
تکفیریها اصطلاحی است برای اشاره به آن گروههای اسلامی که جمعی از مسلمانان را کافر میدانند. این اصطلاح، طی دو سال گذشته، در زبان فارسی رواج بیشتری یافته است.
گفته میشود گروههای تکفیری در سوریه با دولت میجنگند و از آنجا که بشار اسد، رییس جمهوری آن کشور، علوی است و علویان در چهل سال گذشته شیعه شمرده شدهاند، تکفیریها علویستیزی و شیعیستیزی را به هم آمیختهاند.
آنها شیعیان و علویان را اهل بدعت میشمارند و خونشان را حلال میپندارند. چندی پیش، محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، «تکفیریها» را متهم به کاربرد سلاح شیمیایی در سوریه کرد.
آیا گروههای شیعهستیز واقعاً تکفیریاند یا دشمنانشان – از جمله شیعیان – آنها را به تکفیر کردن دیگر مسلمانان متهم میکنند؟ آیا آنان فقط شیعیان را کافر میدانند یا مسلمانان دیگری را نیز از دین اسلام بیرون میانگارند؟
در برابر خشونت دولت اسلامی
سید قطب (۱۹۰۶-۱۹۶۶) را آموزگار گفتمان تکفیر در سده بیستم خواندهاند. هم سیدقطب خود از اندیشهای میانهروانه به تدریج به اندیشهای تندروانه گرایید هم بسیاری از اسلامگرایانی که از تندروی دور بودند با خواندن آثار او و زیر تأثیر آموزههایش به خشونت روی آوردند.
در سال ۱۹۴۹، ترور حسن البناء چهل و سه ساله شوک عظیمی بر اعضای اخوان المسلمین وارد کرد. حسن البناء نه اندیشور بود نه جز زندگینامه خودنوشت و نامههایش اثری مکتوب از خود به جای گذاشته بود. خلأ ایدئولوژیک آشکارا در اخوان المسلمین نمایان شده بود.
"در سال ۱۹۴۹، ترور حسن البناء چهل و سه ساله شوک عظیمی بر اعضای اخوان المسلمین وارد کرد. حسن البناء نه اندیشور بود نه جز زندگینامه خودنوشت و نامههایش اثری مکتوب از خود به جای گذاشته بود. خلأ ایدئولوژیک آشکارا در اخوان المسلمین نمایان شده بود."
افزون بر این، اخوان همواره استعمار بریتانیا را دشمن اصلی خود خوانده بود. وقتی در سال ۱۹۵۲ «افسران آزاد» سلطنت را برانداختند و به قدرت رسیدند، اردوگاههای کار اجباری برای اعضای اخوان ساختند و آنها را با خشونتی بیسابقه سرکوب کردند.
چنین بود که اخوان ناگزیر شد «کاخ ریاست جمهوری» را در کنار سرمایهداری «دشمن شماره یک» خود بخواند.
اما چگونه میشد دولتی را که برآمده از جامعهای مسلمان است دشمن دانست؟ برای دشمنانگاری دولت اسلامی به نظریهای نیاز بود که اخوان هنوز در دست نداشت.
در چنین حال و هوایی بود که سید قطب از آمریکا بازگشت. او به اخوان نزدیک شد و به زودی در صدر نظریهپردازان آن قرار گرفت. وقتی در سال ۱۹۵۴ به زندان افتاد در اندیشه میانهروانهی خود بازنگریست، آن را وانهاد و گفتمان «طرد دیگری» را برگزید.
زیر شکنجهها و آزارهای قساوتآمیز در زندان این فکر را در ذهن خود پرورد که این نظام سیاسی موجود نیست که او را طرد کرده، بلکه این اوست که آن نظام سیاسی را وامیزند و طرد میکند.
سید قطب در کتاب «جاهلیت سده بیستم» نوشت نه تنها افراد و باهمستانها و دولت همه از رستگاری آنجهانی به دورند که جهان سراسر به شیوهای غیراسلامی میزید و حیات «جاهلی» دارد.
هرچه سرکوب و خودکامگی دولت بیشتر میشد، قطب در این رأی خود استوارتر میگردید که حکومت از قانون و حاکمیت الاهی روی گردانده و با هنجارها و مناسبات پیشااسلامی و کافرانه و جاهلی بر مردم فرمان میراند و گروهی «حقیقتاً مسلمان» به رهبری او را برنمیتابد.
چنین بود که سید قطب نظریهای ساخت برای ضرورت تکفیر به مثابه روشی برای کنش سیاسی. او تا سال ۱۹۶۴ که در زندان بود، با نثری گیرا و سبکی ساده، آثاری نوشت که سرمایهی ایدئولوژیک اخوان المسلمین شد.
سید قطب، در انقلابیترین اثر خود «نشانههایی در راه» (معالم فی الطریق) برنامه عملی یگانه سازمان سیاسی مشروع اسلامی را تبیین کرد.
این سازمان سیاسی باید مدارا و مماشات را یکسو نهد و با تکفیر افراد و جوامع و حکومتهای جاهلی و جهاد علیه آنان در گستره جهانی برای تحقق نظامی اسلامی بکوشد. او میگفت رواست اگر کسی جان خود را بدهد تا فقط نام چنین سازمانی را آشکارا اعلام کند.
"در عصری که مارکسیسم به ایدئولوژی فریبنده روشنفکران بسیاری در جهان – از جمله در جهان اسلام – بدل شده بود، مسلمانان بسیاری میکوشیدند اصطلاح «توحید» را باری تازه و ایدئولوژیک ببخشند. برای سید قطب نیز، توحید به اصلی کلامی و اعتقادی محدود نمیشد."
علمای الازهر کتاب «نشانههایی در راه» را محکوم کردند و بدعتآمیز خواندند. با این همه، واکنش نهاد رسمی اسلام در مصر مانع نشد که این کتاب به سرعت به کتاب راهنمای جهادگرایان بدل شود.
گفتمان تکفیر
ایده تکفیر فراوردهی گفتمانی است که سه عنصر بنیادین دارد: «حاکمیت خدا»، «جاهلیت جهان و جهانی بودن اسلام» و «جهاد».
در عصری که مارکسیسم به ایدئولوژی فریبنده روشنفکران بسیاری در جهان – از جمله در جهان اسلام – بدل شده بود، مسلمانان بسیاری میکوشیدند اصطلاح «توحید» را باری تازه و ایدئولوژیک ببخشند. برای سید قطب نیز، توحید به اصلی کلامی و اعتقادی محدود نمیشد.
معنای حقیقی توحید – از نگاه قطب – جز با حاکمیت یگانه خداوند بر روی زمین تحقق نمییافت. حاکمیت خدا تجلی سیاسی توحید بود که در زندان و آزادی، در سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی، سیاست داخلی و روابط بین الملل، همیشه و همه جا باید روی میداد.
اصل «حاکمیت خدا» باید سرشت حکومت را تعیین میکرد و مرزهای لازم برای آزادیهای فردی و اجتماعی را قرار میداد. برای سید قطب، روشن بود که حاکمیت خدا بدون پایبندی فرد، جامعه و دولت به یکایک احکام شریعت/فقه ممکن نبود.
پس هر شخص، جامعه یا دولتی که از عمل به احکام شریعت سرباز زند، در عصر جاهلیت و به سنت پیشااسلام میزید و کافر قلمداد میشود. التزام به شریعت از نگاه قطب نباید محدود به مسلمانان یا دولت اسلامی باشد.
جهان سراسر از آنِ خداست و حاکمیت تنها او را سزاست. در ضرورت عمل به شریعت هیچ استثنایی روا نیست. مشروعیت دولت به شریعتمداری آن بستگی دارد و اگر دولتی شریعت را نادیده بگیرد، مسلمانان واقعی حق – و بلکه وظیفه – دارند علیه آن بپاخیزند و جهاد کنند.
مسلمانان باید حکومت «جاهلی» را براندازند و حکومت اسلامی بنیاد نهند که قوای مجریه، مقننه و قضائیه آن بر پایهی اصل شورا، احکام شریعت را موبهمو اجرا کنند.
برای فقیهان قدیم، جهان به «دارالاسلام» و «دارالکفر» تقسیم میشد، برای سید قطب، جهان یا در «دارالاسلام» میگنجید یا در «دارالحرب». برزخی در میان نبود.
از گفتمان به سازمان
در دهه چهل سده بیستم میلادی، جمعی جوان از اخوان المسلمین منشعب شدند و گروهی را ساختند که «جماعت جوانان محمد» نام گرفت.
"از این رو، به تربیت کادر پرداخت، اما پیش از آنکه کار به جایی برسد به دستور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۶ اعدام شد. با این همه، اندیشه او سخت در ایدئولوژی جنبشها و گروههای اسلامگرای تکفیری، جهادی و سلفی اثر نهاد و مفهومهای «جاهلیت جهان»، «حاکمیت الله» و «جهانی بودن اسلام» به «تکفیر»، «انقلاب» و «خشونت» پیوندی ناگسستنی خورد."
این گروه، برای نخستین بار ایده مشروع بودن به کاربردن خشونت در مبارزه سیاسی، براندازی نظام موجود و تشکیل حکومت اسلامی را طرح کرد، ولی از آنجا که چفتوبستی محکم اعضا را به هم نمیپیوست، زود از هم پاشید.
در سال ۱۹۵۸ «سازمان مخفی» (التنظیم السری) در دل اخوان المسلمین تشکیل شد تا ایده جهاد برای استقرار حکومت اسلامی را پی بگیرد.
در آن زمان، نبیل البرعی، یکی از جوانان منسوب به اخوان المسلمین که در زندان از اخوان جدا شده بود، خواهان اعمال خشونت و تلاش برای تشکیل جنبشی جهادی و مسلح شد.
او که خود را الهامیافته از آموزههای شیخ الاسلام ابن تیمیه میدانست گروهی از جوانان را در زندان گرد خود آورد: اسماعیل الطنطاوی، محمد بن عبدالعزیز الشرقاوی، ایمن الظواهری، حسن الهلاوی و مصطفی علوی. اسماعیل الطنطاوی که شخصیتی گیرا و فرهمند داشت رهبری این گروه را به دست گرفت.
سید قطب، وقتی در سال ۱۹۶۴، از زندان آزاد شد به دنبال تشکیل گروه یا سازمانی رفت که اندیشههای تازهاش را عملی کند و جوامعی را که از اسلام و اخلاق و نهادها و شریعتاش پیروی نمیکنند دگرگون سازد.
از این رو، به تربیت کادر پرداخت، اما پیش از آنکه کار به جایی برسد به دستور جمال عبدالناصر در سال ۱۹۶۶ اعدام شد.
با این همه، اندیشه او سخت در ایدئولوژی جنبشها و گروههای اسلامگرای تکفیری، جهادی و سلفی اثر نهاد و مفهومهای «جاهلیت جهان»، «حاکمیت الله» و «جهانی بودن اسلام» به «تکفیر»، «انقلاب» و «خشونت» پیوندی ناگسستنی خورد.
در زندان لیمان طره در مصر، شکری مصطفی که روزگاری هم بند سید قطب بود، زیر تأثیر آموزههای او «جماعت مسلمین» را بنیاد گذاشت که به «تکفیر و هجرت» آوازه یافت. تکفیر بر همان ایده سید قطب در طرد افراد و گروهها و دولتهای بیاعتنا به احکام شریعت استوار بود.
«هجرت» نیز آموزهای بود برای تربیت مسلمانان واقعی در انزوا و عزلت از جامعهی جاهلی برای پیراسته و پاک نگاه داشتنشان از آلودگیهای جهان جاهلی. شکری مصطفی، برای تعدد و اختلاف آرا و دیدگاهها مشروعیتی نمیشناخت و خواستار التزام تمام عیار همه به قرآن و سنت نبوی بود.
حتی در جریان محاکمهاش در دادگاه نظامی دلایل تکفیر دیگران را بازگفت و تأکید کرد که متون قرآن و حدیث یگانه شالودههای حقیقت و مشروعیتاند. او همه مسلمانانی را که با عقیدهی او موافق نبودند، کافر خطاب کرد و هجرت و عزلت از جامعه مصری را فریضهای دینی خواند.
او در پی ساختن جامعهای آرمانی در انزوا از دیگران بود: «جامعه اسلامی حقیقی». شکری مصطفی و یاران او با درندهخویی و آزرمناشناسی باورنکردنی در زندان شکنجه میشدند. سرانجام او نیز به جوخه اعدام سپرده شد.
در سال ۱۹۷۳ گروه اسماعیل الطنطاوی دچار انشعاب شد. مصطفی علوی و شماری دیگر از اعضای آن گروه، «سازمان جهاد» را بنیاد گذاشتند.
سازمان «الفنیه العسکریه» که صالح سریه، از اعضای عراقی اخوان المسلمین، آن را در دهه هفتاد میلادی بنا نهاد، گروه دیگری بود که با اثرپذیری از آموزههای قطب آدمیان را به دو مجموعه تقسیم میکرد: مجموعه مسلمانان و مجموعه کافران و منافقان. هر کس فرائض و واجبات دینی را نادیده بگیرد از مجموعه دوم است و خوناش مباح.
صالح سریه یکی از بنیادگذاران اصلی جنبشهای جهادی در جهان اسلام شناخته میشود که بر مسأله ایمان و کفر، بسی بیشتر از قطب، تأکید کرد.
از آنجا که او وحدت مسلمانان را ضروری میدانست، تعدد احزاب اسلامی و اساساً هر تعددی را موجب تشتت و تنش میشمرد و حرام میانگاشت.
به عکس شکری مصطفی که به انزوا و هجرت فرامیخواند، سریه باور داشت به طور تاکتیکی و موقت میتوان ابزارهای دموکراتیک را به کار برد تا حکومت اسلامی تشکیل داد. از این رو، گروه او در سیاست مشارکت کرد و تا مناصبی بالا مانند وزارت و نمایندگی مجلس را نیز گرفت.
چون هدف نهایی این گروه تشکیل حکومت بود و جهاد با «حزب شیطان» همیشگی میدانست، در سال ۱۹۷۴ طرح کودتایی علیه انور سادات را ریخت و پس از کشف آن، صالح سریه و همدستانش اعدام شدند.
عبود زمر که افسر اطلاعاتی سابق و رهبر نظامی سازمان جهاد و از بنیادگذاران جماعت «جهاد اسلامی» بود از دیگر شاگردان فکری سید قطب بود. همچنین، عمر عبدالرحمن، رهبر گروه جهادی «الجماعة الاسلامیة» که شاخهای از سازمان جهاد بود.
عمر عبدالرحمن، پس از حادثه یازده سپتامبر و برخورد هواپیماها به برجهای دوقلوی مرکز تجارت جهانی در نیویورک از متهمان حادثه بود. بر خلاف اخوان المسلمین که پس از روی کار آمدن انور سادات در تاکتیکهای خود بازنگریسته بود و حکومت را مشروع میدانست، عبدالرحمن دولتهای موجود را نامشروع میانگاشت و اشکارا به تکفیر آنها حکم میداد.
"وقتی پارلمان مصر با تصویب ماده ۸۶ قانون اساسی، به خود حق قانونگذاری داد و حقوق شهروندی غیرمسلمانان را به رسمیت شناخت، گروه جهاد اسلامی علیه پارلمان اعلام جهاد کرد."
او اخوان را به تبانی با حکومت متهم میکرد و ائتلاف آن با دیگر احزاب مصری مانند «وفد»، «کار» و «احرار» را برنمیتابید. او هرگونه مشارکت در فرایند سیاسی را نادرست میشمرد و مانند سید قطب به راه حلی فرامیخواند که هویت و اخلاق و نظام و نهاد دینی را به زور حاکم کند.
وقتی پارلمان مصر با تصویب ماده ۸۶ قانون اساسی، به خود حق قانونگذاری داد و حقوق شهروندی غیرمسلمانان را به رسمیت شناخت، گروه جهاد اسلامی علیه پارلمان اعلام جهاد کرد.
عبدالرحمن گفت این دموکراسی وهمآگین میخواهد اسلام را با ایدئولوژیهای دیگر برابر کند، در حالی که اسلام برتر از همه ادیان و ایدئولوژیهاست. همچنین گفت قانونگذاری تنها حق خداست و با وجود شریعت، هیچ نهاد دیگری حق قانونگذاری ندارد. عبدالرحمن را یکی از محرکان اصلی ترور انور سادات میدانند.
منابع فکری جهادیهای تکفیری
شماری از پژوهشگران تبار فکری گفتمان جهادی و تکفیری را به فرقه «خوارج» در صدر اسلام بازگرداندهاند. وقتی دو دسته از مسلمانان به رهبری علی بن ابیطالب و معاویه با یکدیگر در صفین به نبردی فرساینده پرداختند، گروهی از مسلمانان شعار «لاحکم الا لله» (حکومت یا داوری تنها از آنِ الله است) سر دادند و هر دو گروه مسلمان را به ارتکاب معصیت متهم کردند.
سپس خوارج ایدئولوژی خود را بسط دادند و فقه و کلامی از آن خود ساختند. در فقه خوارج، مسلمانانی را که مرتکب معصیت کبیره میشوند کافرند.
جدا از خوارج، بیتردید، آثار تقی ابن تیمیه، متأله نامدار سده هفتم هجری، نقشی مهم در شکل دادن به گفتمان سلفی-جهادی داشته است.
با این همه، بسیاری از پژوهشگران به درستی بر تفسیر یکسونگرانه، غیرتاریخی و ایدئولوژیک سلفیها از ابن تیمیه اشاره کردهاند. اکنون با اطمینان میتوان گفت که ابن تیمیه «سلفی» نبوده و تفسیر سلفی از او «زمانپریشانه» است.
نیای نزدیکتر سلفیها محمد بن عبدالوهاب (۱۷۰۳-۱۷۹۲) است که با طرح الاهیاتی تنزیهی شناخت شرک را گامی مهم در فهم و عمل به توحید میدانست. عبدالوهاب مسلمانانی را که به دعا، شفاعت و زیارت قبور میپردازند مشرک و دورشده از توحید میشمارد.
آموزگار نخست جهادیها در سدهی بیستم، البته ابوالاعلی مودودی (۱۹۰۳-۱۹۷۹)، روزنامهنگار و مفسر قرآن هندی بود. سید قطب بسیاری از مفاهیم اصلی در گفتمان خود را از او وام کرده بود.
در کنار کتاب «نشانههایی بر راه» سید قطب، کتاب «اصطلاحهای چهارگانه در قرآن» (المصطلحات الاربعه فی القرآن) نوشته مودودی در زندان دست به دست جوانان جهادی میگشت.
مودودی، به ویژه، بر مفهوم «حاکمیت الله» پای میفشرد و جهان را یکسره آغشته به شرک میدید که در آن آدمیان به جای خدا پرستیده میشوند. از نگاه او، مقتضای توحید ستیز با حکومتها و قدرتهای بشری و برافراشتن ستونهای حکومتی اسلامی است.
از دیگر آثاری که رویکرد جهادی-تکفیری شرح میداد و تبلیغ میکرد «رساله ایمان» صالح سریه، «فریضه غائب» عبدالسلام فرج، «جهاد و اجتهاد» ابوقتاده فلسطینی، «ملت ابراهیم» از ابومحمد مقدسی، «سوارانی زیر پرچم پیامبر» و «دستاورد تلخ» هر دو از ایمن الظواهری است.
جهانیشدن تکفیریها
"خشونت گروههای «تکفیری» واکنشی بود به خشونت گستردهای که حکومتهای غیردموکراتیک در کشورهای اسلامی علیه شهروندان اعمال میکردند و آن را با ایدئولوژیهایی چون مارکسیسم و ناسیونالیسم و مدرنیسم مشروعیت میبخشیدند. "
خشونت گروههای «تکفیری» واکنشی بود به خشونت گستردهای که حکومتهای غیردموکراتیک در کشورهای اسلامی علیه شهروندان اعمال میکردند و آن را با ایدئولوژیهایی چون مارکسیسم و ناسیونالیسم و مدرنیسم مشروعیت میبخشیدند.
اما کار گروههای سلفی تکفیری به تدریج از چارچوب کشورها فرارفت و به سطح بین المللی کشیده شد. منابع مالی گسترده که حاصل درآمد نفت کشورهای نفتخیز عربی بود و نیز تجارت غیرقانونی و قاچاق اسلحه به پیدایش شبکههای بین المللی تکفیری انجامید.
رشد بنیادگرایی در جهان، استقرار جمهوری اسلامی پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران، گسترش سازمانهای اسلامگرا در مصر و اندونزی و پاکستان، انتفاضه در فلسطین و برآمدن اسلامگرایان در سودان و الجزایر جریان تکفیریها را نیرو بخشید.
جنگ خلیج فارس در دهه نود سده پیشین و سپس جهاد «طالبان» در افغانستان، سرکوب احزاب اسلامی در الجزایر و تهدید تروریسم در مصر دامنه فعالیت و نفوذ تکفیریها را گسترد.
اسامه بن لادن، رهبر القاعده اعلان جنگی تمامعیار علیه غرب کرد و سلفیت جهادی و تندروی تکفیری هزاران جوان مسلمان را نه تنها در سرزمینهای اسلامی که در اروپا و آمریکا نیز به سوی خود کشید.
با این همه، جریان تکفیری با مشکلات عملی و نظری بسیاری روبهروست و میان تکفیریها اختلافهای بسیاری روی کرده است. آنان در بسیاری از اهداف خود شکست خوردند؛ اهدافی که در دهه هفتاد و هشتاد میلادی برای خود تعریف کرده بودند.
در درگیریهای دو سال اخیر در سوریه، معلوم نیست شمار جهادی-تکفیریها دقیقاً چه اندازه است، اما اصل حضور و خشونتهای غیرانسانی آنها در این پیکارهای خونین انکارپذیر نیست.
بسیاری از تحلیلگران باور دارند به محض دور شدن فرصتِ «جهاد»، گروههای جهادی-تکفیری دچار اختلافهای درونی میشوند و انسجام خود را از دست میدهند. شاید ویژگیهای خاص بحران سوریه، موقعیت تازهای را برای شناخت رفتار آنها پیش بگذارد.
