در سالهای اخیر، هرات از بس در حال توسعه بوده، کمتر کسی تصور می کند که این دو ولسوالی از حوزه شهری هرات بیرون باشند. این دو منطقه حالا تقریبا به بخشی از شهر هرات تبدیل شده اند.
چند سالی بود آرزو داشتم به غزنی بروم، اما از بخت من، روزی که قرار شد به این شهر بروم، نگرانی های امنیتی باعث شد تا نتوانتم از میدان شهر، در نود و پنج کلومتری غزنی جلوتر بروم.
در این سفر حدود صد کیلومتری، نه بیمی از انفجار مینهای کنار جاده است و نه نگرانی از احتمال درگیری و حمله افراد مسلح. همین است که سفر از کابل تا دروازه جنوبی سالنگ، حال و هوای دیگری دارد.
بخشی از شاهراه حلقوی افغانستان را که من پوشش می دهم، حدود بیست و نه کیلومتر است؛ راهی میان منطقهای موسوم به اولنگ از دروازه سالنگ جنوبی تا منطقهای موسوم به دوشاخ در سالنگ شمالی.
رستورانت های مسیر راه، غذای خود را به رانندگان اتوبوسهای مسافربری رایگان می دهند، به این امید که آنها مسافران شان را دم دروازه رستورانت آنها پیاده کنند.
سفر ما به تنگی تاشقرغان رسید؛ جایی که در یک نگاه تصور میشود، شاهراه دل کوه را دریده و راهی باز کرده است. "تنگی تاشقرغان" را میتوانیم دروازه تجاری شمال افغانستان به پایتخت و ولایتهای دیگر بنامیم.
روزگاری که شاهراه حلقوی افغانستان ولایات جوزجان و فاریاب را به هم وصل نکرده بود، مسافران مجبور بودند از دل یک دشت بزرگ که به دشت لیلی معروف است، بگذرند.
وقتی از قلعه نو به افق های شمالشرقی شهر می نگری، شهر را در محاصره تپه های کوچک می یابی. آن طرف تپه ها، کاروان های خسته در راه اند. خسته از ناهمواری راه و خسته از نا امنی ها، دو پدیده ای آشنا برای مسافران افغان.