فیلم مستندی درباره "آنها که گفتند نه"

نیما سروستانی یکی از چند مستندساز ایرانی خارج از کشور به شمار میآید که آثارشان طی دهه اخیر بارها در جشنوارههای بینالمللی نمایش داده شده و جایزه گرفته است.
در هفته جاری (۲۵ نوامبر)، یکی از فیلمهای مستند این فیلمساز به نام "بیبرقع در بند" No Burqas Behind Bars ) ۲۰۱۲)، جایزه بهترین مستند تلویزیونی چهل و دومین دوره جوایز بینالمللی "امی" سال ۲۰۱۲ را از آن خود کرد.
همزمان تازهترین فیلم این فیلمساز، "آنها که گفتند نه" Those Who Said No) ۲۰۱۴)، در جشنواره آمستردام شرکت داشت و از میان صدها فیلم جزو ۱۵ فیلم برتر مرحله نیمه نهایی جشنواره قرار گرفت.
"آنها که گفتند نه" درباره دهه ۶۰ و کشتار زندانیان سیاسی و "بیبرقع در بند" درباره زندان زنان در افغانستان و خشونت علیه زنان در این کشور است.
روایت شخصی، رنجهای جمعی
سروستانی در هر دو فیلم "بیبرقع در بند" و "آنها که گفتند نه"، از طریق روایت یک یا چند تن از شخصیتهای واقعی فیلم، راه را برای ارائه و بیان مستندات جمعآوری شده خود باز میکند.
او در بیشتر فیلمهای خود گفتار متن (نریشن) ندارد تا شخصیتهای واقعی فیلم، بدین طریق فرصتی برای بیان بهتر خود پیدا کنند و این بهانهای برای بیان گوشهای از "رنجهای انسان خاورمیانه" شود.
مستند "آنها که گفتند نه"، به دهه ۶۰ و کشتار زندانیان سیاسی ایران توسط حکومت ایران میپردازد.
فیلم با روایت ایرج مصداقی، نویسنده، فعال سیاسی و از زندانیان دهه ۶۰، درباره شکنجه در زندانهای حکومت اسلامی و کشتار زندانیان سیاسی آغاز میشود و به شهادتهایی میپیوندد که توسط فیلمساز از دادگاه مردمی ایران تریبونال در دو مرحله لندن و لاهه گرفته شده است.
نیما سروستانی به بیبیسی فارسی میگوید: "نمیخواستم کسی به عنوان گوینده یا چیزی به عنوان گفتار متن، در این مجموعه شهادتها، خارج از جهان فیلم و خارج از این تجربه تلخ، به سبک و سیاق بسیاری از فیلمهای مستند، راوی باشد و برای مخاطب در سراسر فیلم اطلاعاتی را بازخوانی کند."
به عقیده این فیلمساز، حتی لحن گوینده یک فیلم مستند هم میتواند در بیان عاطفی آن دخالت کند: "دلم میخواست شخصیتی، با لحن و رنجی مشترک با شهادتدهندگان دادگاه ایران تریبونال، راوی فیلم باشد و بتواند با حس و تجربههای ملموس خودش، مخاطب را با خود همراه کند و در کنار دیگر شهادتدهندگان قرار بگیرد. به همین دلیل تک خاطراتی از ایرج مصداقی در سرتاسر فیلم جریان دارد."
در فیلمهای نیما سروستانی روایت رنج شخصیتها، دردهای جمعی را به تصویر میکشند و همچون نخی مهرههای اطلاعات و مستندات را به یکدیگر میدوزند.
در چنین فضایی، خود فیلمساز نیز در دادگاه ایران تریبونال به عنوان یکی از شهادتدهندگان حضور دارد. برادر او "رستم" در سنین نوجوانی همراه با صدها فعال سیاسی در دهه ۶۰ اعدام شده است.
مستند "آنها که گفتند نه"، علاوه بر مجموعه شهادتهای شماری از زندانیان دهه ۶۰ و خانواده جانباختگان در دادگاه ایران تریبونال، با چند صحنه مستند دیگر تکمیل میشود؛ از جمله روایت "مادر لطفی" (مادر انوشیروان لطفی یکی از جانباختگان کشتار ۶۷) از چگونگی یافتن گورهای دستهجمعی و شناسایی شماری از جانباختگان مدفون شده در گورهای دستهجمعی خاوران؛ شهادت یک گورکن پیر درباره دفن شبانه دهها جوان جانباخته در اعدامهای دهه ۶۰ در یکی از قبرستانهای ایران؛ توضیحات آیتالله منتظری؛ و مستنداتی چون دادگاه حسین تاجمهر ریاحی از بنیانگذاران اتحادیه کمونیستهای ایران و از اعضای رهبری در طرح و اجرای قیام سربداران با حضور اسدالله لاجوردی و محمد محمدی گیلانی حاکم شرع دادگاههای انقلاب اسلامی در دهه ۶۰.
نیما سروستانی میگوید: "در هر فیلم تلاش میکنم در جریان کار و جمعآوری اطلاعات و حس و حالی که همراه این اطلاعات هست، فرم کار را پیدا کنم."
این فیلمساز در سفر به ایران در سال ۲۰۰۰ با گورکنی آشنا میشود که در دهه ۶۰ پیکر دهها تن از زندانیان سیاسی را دفن کرده است. این گورکن پنج سال بعد حاضر میشود دانستههای خود را با سروستانی در میان بگذارد.
او در برابر دوربین، ردیف قبرهای اعدامیان دهه ۶۰ را نشان میدهد که به گفته وی اغلب آنها بیش از ۲۰ سال نداشتهاند.
این گورکن در فیلم تاکید میکند که جای گلوله را بر بدن آنها دیده است. ماموران زندان به او و دیگر گورکنان گفته بودند که حق حرف زدن درباره آنچه دیدهاند را ندارند.
ساخت مستند "آنها که گفتند نه" از سال ۲۰۰۱ آغاز شده است. سازنده فیلم به دلیل موانع موجود در جامعه ایران در زمینه جمعآوری اطلاعات درباره کشتار زندانیان سیاسی، ناچار شده است طی چند مرحله مستندات مورد نیاز خود را جمعآوری کند.
سروستانی معتقد است برای ساخت فیلم درباره دهه ۶۰ لزوماً سفر به ایران نکتهای گشاینده نیست، چراکه راههای جمعآوری اطلاعات در این زمینه تقریباً مسدود است.
فیلمبرداری در گورستان خاوران نیز ممنوع است. از اینرو فیلمبرداری از این محل برای فیلم "آنها که گفتند نه" با خیال آسوده انجام نشده است و فیلمساز چندان نتوانسته بر جزئیات این قبرستان درنگ کند.
تداوم رنج
علاوه بر مستند "آنها که گفتند نه"، فیلم پیشین نیما سروستانی نیز به زندان و تداوم رنج ناشی از خشونت و زندان در فرد میپردازد.
"عدم تمایل به آزادی" و "ترس از اجتماع" ازجمله تمهای اصلی مستند "بیبرقع در بند" هستند. بیشتر زنان زندانی افغان در این فیلم تمایلی به آزادی ندارند: "چون وقتی آزاد بشوند مجازات بزرگتری از سوی جامعه و خانواده در انتظارشان است."
در مستند "بی برقع در بند"، داستان زندگی چند زن افغان، سیما، سارا و نجیبه به تصویر کشیده میشود که در زندان هستند. فیلم بر یکی از آنان البته تاکید بیشتر دارد: سارا که عاشق بوده، به قصد رفتن به خانه امن، از خانه میگریزد و دستگیر میشود. روایت او درباره زندگیاش یکی از حلقههای اصلی فیلم است که به مشکلات زنان افغان در جامعه سنتی زادگاهشان وصل میشود.
بیشتر این زنان در حین فرار و گریز به "خانه امن" دستگیر شدهاند و حال به جرم "فرار از خانه"، در یکی از زندانهای این کشور به سر میبرند. زندان برای آنان اما به منزله پناهگاهی در برابر خشونت آشکار و پنهان جامعه به تصویر کشیده شده است.
"عدم تمایل به آزادی" و "ترس از اجتماع" از جمله تمهای اصلی مستند "بیبرقع در بند" هستند. بیشتر زنان زندانی افغان در این فیلم تمایلی به آزادی ندارند: "چون وقتی آزاد بشوند مجازات بزرگتری از سوی جامعه و خانواده در انتظارشان است."
"ورود به زندان زنان" و "ارتباط صمیمی زنان زندانی با دوربین" از جمله نکاتی بوده که در چهل و دومین جشنواره جایزه بینالمللی امی مورد توجه منتقدان سینمایی قرار گرفته است.
نیما سروستانی که فیلمسازی را با ساخت چند فیلم مستند درباره دلایل خروج پناهجویان ایرانی از کشورشان در سالهای پایانی دهه ۸۰ و سالهای آغازین دهه ۹۰ میلادی آغاز کرده، علاوه بر فیلم "بیبرقع در بند"، چند فیلم دیگر نیز درباره آسیبهای مختلف اجتماعی در ایران ساخته است؛ فیلمهایی چون "برهنه و باد"، "حراج کلیه" و "روی مرز ناامیدی" در ایران، و "ارزش من ۵۰ گوسفند بود"، "دایره بسته" و "سهیلا" در افغانستان.