![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ![]() | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
![]() | ![]() | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
از مجله زيگ زاگ: مردانه، آنسوی خط قرمز | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اردلان، پزشک جوانی که تنها "کاشکی" زندگی اش، آشکار شدن "حقيقت" شخصيت او و همسانانش برای مردم است، اشتياق عبور از خط قرمز سنتی "مرد بودن" و قدم گذاشتن به دنيای "مرد"های متفاوت را برايم ايجاد کرد؛ مردهای متفاوتی که عوام به سخره و توهين "اواخواهر" و يا "همجنسباز" می نامندشان . سپيده دم آخرين جمعه ی پاييزی، صفير تلفن بيدار باش اردلان از خواب بيدارم کرد، به شکوه که "هنوز خوابی ؟" و ادامه داد به خنده که "پاشو خودت رو جمع کن ، همه چی خريدم که اونجا از گشنگی نميری ، ببين ضبطتت رو می خوای بياری بيار، ولی لطفا دوربين نيار. بچه ها می ترسن!" در حالی که هيجان در وجودم وول خورد پرسيدم : "تصميم گرفتين کجا بريم؟". با حوصله ای سخاوتمندانه، جوابی را که چندين بار در پاسخم گفته بود تکرار کرد: " کوه ". ترس و احتياطی ذاتی که انگار با عرف و فرهنگمان آميخته شده، به سراغم آمد : "اونجا که خيلی تابلوئه!" خاموشم کرد با طنزی آکنده از کنايه: "باز شاه بخشيد، شيخ علی خان نه. پاشو ، اول ميرم دنبال بچه ها، نيم ساعت ديگه اونجام زنيکه! " اين مجله توسط بنياد بخش جهانی بی بی سی که نهادی خيريه آموزشی است، منتشر می شود. نويسندگان اصلی اين مجله کارآموزان برنامه آموزش از راه دور اين بنياد هستند. |
مطالب مرتبط ![]() 12 دسامبر، 2006 | ايران | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|