والنتیا تیموفیونا یاشینا در حالی که روی صندلی راحتی خود نشسته، در مورد همسرش حرف میزند. همسر او یکی از بزرگترین فوتبالیستهای تاریخ است. پشت سرش، در قفسه بالایی کمدی شیشهای، یک شکلات شبیه به توپ طلایی که یاشین سال ۱۹۶۳ برد، به چشم میخورد. زرورق روی آن خراشیده شده اما رنگش همچنان طلایی است.
لو یاشین که با لقبهایی مثل پلنگ سیاه یا عنکبوت سیاه شناخته میشد، تنها دروازهبانی است که برنده توپ طلا شده اشت. او یکی از نمادهای اتحاد جماهیر شوروی میان ورزش دوستان است. یکی از ابرقدرتهای جهان که یک سال بعد از مرگ او در سال ۱۹۹۱ فروپاشید. حضور این اسطوره در هیچ کجا بیشتر از اتاق نشیمن خانهاش واقعی نیست؛ جایی که شریک زندگی او وقتی در موردش حرف میزند همچنان از افعال زمان حال استفاده میکند.
والنتیتا ۸۸ ساله است و هنوز در آپارتمانی زندگی میکند که دولت در سال ۱۹۶۴ به آنها داده بود. دیوارهای خانه پر است از قاب عکسهای یاشین؛ تصاویر او در کنار دوستان و خانواده، از بزرگان فوتبال همچون فرانتس بکنبائر، پله و اوزبیو گرفته تا دو دختر و نوههایش. روی دیوار راهروی خانه تکه پارچهای قرمز رنگ دیده میشود که دهها مدال به آن وصل شده است.
دود سیگار آرام آرام از آشپزخانه بیرون میرود. والنتینا راحت سر جایش نشسته است، لبخندی شیطنتآمیز بر لب دارد و چشمانش برق میزنند. روی صندلیاش کمی جلو میآید تا صدایش را بهتر بشنویم. این داستان یک پدر است، یک دروازهبان، داستان کشوری که دیگر وجود ندارد. داستان زندگی او، دورانی را روایت میکند که با زمان ما کاملا متفاوت است.
پایت را که درون آپارتمان والنتینا میگذاری، سالها به عقب بازمیگردی. این زندگی یک اسطوره فوتبال است. هر جا که چشم بیندازی پوستر، جایزه و توپهای فوتبال امضاء شده میبینی، گنجینهای شخصی که از یک دوران حرفهای پر افتخار باقی مانده است. این خانهایست که یاشین ۲۶ سال از عمرش را در آن گذرانده است.
آنقدر یادگاری از او در این خانه هست که حسابش از دست در میرود. یک شیر عروسکی روی کاناپه قرار دارد - لو در روسی به معنای شیر است. پرچمی سهگوش از باشگاه ایپسویچ تاون انگلیس هم روی دیوار است که والنتینا نمیداند چطور به یاشین رسیده است. همینطور مدال طلای المپیک ۱۹۵۶ ملبورن که در سفر طولانی بازگشت به خانه بارها و بارها به مردم نشان داده شد. آن زمان تیم اتحاد جماهیر شوروی، مسیر ولادیوستوک (شهری در شرق روسیه و هم مرز با کره شمالی) را تا مسکو با قطار طی کرد و قهرمانی خود را در راه جشن گرفت.

"ویلی" ، عروسک خوش یمن جام جهانی ۱۹۶۶ انگلیس که در مرکز این عکس دیده میشود، یکی از یادگاریهایی است که یاشین به جا گذاشته است.
مجموعه افتخارات یاشین اما یک قطعه مهم کم دارد و آن یک مدال جام جهانی فوتبال است. جایگاه چهارم در جام جهانی ۱۹۶۶ انگلیس بهترین عملکرد یاشین و تیم اتحاد جماهیر شوروی در مهمترین رویداد جهان فوتبال است. او که در دروازهبانی تحولی ایجاد کرده بود و ویترین خانهاش پر بود از معتبرترین جوایز فردی، دست آخر با نتایجی نه چندان قابل قبول در جام جهانی از فوتبال خداحافظی کرد.
در جام جهانی ۱۹۶۲ تیم شوروی سابق در یک چهارم نهایی بعد از شکست ۱-۲ مقابل شیلی که میزبان جام جهانی بود از دور مسابقات حذف شد. آن دوره بهترین روزهای حرفهای یاشین ۳۲ ساله نبود. در دیدار آخر تیمش دو گل آسان به حریف هدیه داد و تنها گزارشی که به زبان روسی از این دیدار پخش شد همه تقصیرها را به گردن او انداخت.
هنگام بازگشت از آمریکای جنوبی، تیم در فرودگاه با سیلی از هواداران خشمگین روبرو شد. آنها روی پلاکاردهایی که در دست داشتند نوشته بودند: " یاشین فوتبال را کنار بگذار"، "وقت این است که مستمری بازنشستگی بگیری". شیشههای آپارتمانش را شکستند، روی اتوموبیلش فحش نوشتند و برایش نامههای تهدیدآمیز فرستادند. یاشین از آن روزها به عنوان " تلخترین دوران حرفهای" خود یاد کرد.

یاشین (ردیف عقب، نفر سوم از چپ) در ترکیب تیم ملی شوروی در سال ۱۹۶۶
چطور میتواند ناراحت نشود؟
یاشین بعد از فینال جام ملتهای اروپا در ۱۹۶۰ به یک قهرمان تبدیل شد. او در این دیدار جلوی حملات بیامان یوگسلاوی ایستاد تا همتیمیهایش در وقت اضافه گل پیروزی را بزنند و اولین و تنها قهرمانی خود را در اروپا جشن بگیرند. این دیدار با برد ۱-۲ شوروی به پایان رسید.
والنتینا میگوید هیچوقت شوهرش را مثل دوران بعد از جام جهانی شیلی غمگین ندیده بود: "میخواست فوتبال را کنار بگذارد. وقتی به مسکو برگشت هر وقت اسمش از بلندگوی ورزشگاه شنیده میشد، صدای سوت تماشاچیان بالا میرفت. فریاد میزدند و او را هو میکردند. فکر میکردند همه چیز تقصیر لو بوده و فقط او آن بازی را باخته، نه کل تیم. خبرنگاری که بازی را از ورزشگاه گزارش میکرد هیچ چیز از فوتبال نمیدانست و کارش در واقع نوشتن در مورد اوضاع سیاسی آمریکای جنوبی بود.
گزارشگر بازی این که او با وجود وارد شدن ضربه شدید به سرش به بازی ادامه داد، حرفی نزد. در مورد هیچ کدام از بازیکنان دیگر تیم هم حرفی به میان نیامد،گفت او خواب بوده و توپ وارد دروازه شده است.
یاشین اما راه حل این مشکل را پیدا کرد. مردی که زندگیاش را با سختکوشی ساخته بود، فهمید برای ماندن در فوتبال با وجود همه این دشمنیهای باید چه کار کند. این اولین بار در زندگیاش نبود که طعم سختی را میچشید.
در ۱۸ سالگی وقتی تازه فوتبال را شروع کرده بود، دچار فروپاشی عصبی شد. آن زمان در تیم فوتبال یک کارخانه فلزکاری که در آن مشغول کار بود، بازی میکرد.
در کتاب زندگینامهاش نوشته:" افسرده شده بودم؟ نمیدانم. احساس خستگی که سالها روی هم انباشته شده بود، خودش را یکباره نشان داد و چیزی در درونم شکست. آن موقع هیچ حسی جز تهی بودن نداشتم."
بازیکنی که چند سال بعد به ستاره تبدیل میشد، دست از کار کشید:" از نظر قانون من یک فراری به حساب میآمدم." او دیگر برای فوتبال هم اشتیاقی نداشت.
یکی از دوستانش که در همان کارخانه کار میکرد پیشنهاد داد داوطلبانه به خدمت سربازی برود. اتفاقی که یاشین از آن به عنوان "منجی" خود یاد میکند، تصمیمی که درهای موفقیت را به رویش باز کرد.
در دوره سربازی، یاشین دوباره عشقش به فوتبال را کشف کرد و تمریناتش را حتی سختتر از قبل ادامه داد. خیلی زود آرکادی چرنیشف، مربی تیم جوانان دینامو مسکو و بازیکن سابق فوتبال و هاکی روی یخ او را کشف کرد. چهار سال بعد از آن، در سال ۱۹۵۳ یاشین به یکی از بازیکنان قابل اعتماد تیم بزرگسالان این باشگاه تبدیل شده بود.

فدراسیون جهانی تاریخ و آمار فوتبال، یاشین را به عنوان بهترین دروازهبان قرن بیستم انتخاب کرده است.
او در رشته هاکی روی یخ هم دروازهبانی مستعد بود و در مارس ۱۹۵۳ جام قهرمانی کشور را بالای سر برد. این اولین جام دوران حرفهای او بود، هر چند اکتبر همان سال با فوتبال هم طعم قهرمانی را چشید. یاشین در هر دو رشته میدرخشید اما در آخر سال ۱۹۵۴ تصمیم گرفت ورزشی که بیشتر به آن عشق میورزید یعنی فوتبال را ادامه دهد. یاشین در چهار جام جهانی حضور داشت، کمک کرد تیم ملی کشورش برای اولین بار طعم موفقیت در تورنمنتهای مهم را بچشد، رکورد مهار ۱۵۰ پنالتی را به نام خود ثبت کرد و با شهرتی که روز به روز افزایش مییافت، به یکی از نمادهای شوروی تبدیل شد.
همه این بازیکن را به رفتار پهلوانانه و متواضع و همینطور قد بلند ۱۸۹ سانتیمتریاش میشناختند. تام فینی، مهاجم سابق تیم ملی انگلیس که سال ۲۰۱۴ از دنیا رفت، ضربه پنالتی که سال ۱۹۵۸ به یاشین زد را خوب به یاد میآورد: "تصمیم گرفتم از پای غیر تخصصی استفاده کنم چون میدانستم او دیده چطور با پای چپم پنالتی زدهام. عصبی بودم؟ قطعا! وقتی خواستم به سمت توپ بدوم، چند تا از همتیمیهایم رویشان را چرخانده بودند. نمیتوانستند نگاه کنند."
میتوانید تصور کنید چه حالی داشتم. اما ضربهام گل شد. توانسته بودم یاشین بزرگ را فریب بدهم.
والنتینا روزی را به یاد میآورد که یاشین به منتقدان خود ثابت کرد در موردش اشتباه میکنند؛ به همه آنهایی که تواناییاش را زیر سوال برده بودند.
۲۳ اکتبر ۱۹۶۳ بود. یاشین در ورزشگاه ومبلی لندن برای تیم منتخب جهان مقابل تیم ملی انگلیس بازی میکرد. دیدار ویژهای که برای بزرگداشت صدمین سالگرد تأسیس اتحادیه فوتبال انگلستان ترتیب داده شده بود. والنتینا که آن زمان خبرنگار رادیویی بود، بازی را از صفحه نمایش بزرگ ساختمان مرکزی رادیو در مسکو تماشا میکرد.
فرناندو ریهرا، مربی پیشین شیلی که یک سال قبل با تیمش، روسیه را از جام جهانی بیرون انداخته بود، هدایت تیم منتخب جهان را دست داست داشت و یاشین را به این تیم دعوت کرد. او یک نیمه در زمین بود و چندین ضربه را به شکلی استثنایی مهار کرد.
نیمه دوم با نتیجه صفر- صفر و در حالی که میلوتین شوشکیچ، دروازهبان یوگوسلاوی سابق جای یاشین را گرفت آغاز شد. این بازی در نهایت با گل دقیقه ۹۰ جیمی گریوز، مهاجم سابق انگلیس ۱-۲ به نفع این تیم به پایان رسید.
والنتیا که بعد از کار دو دخترش را از مدرسه برداشته بود و به خانه میرفت، حرفی که آن روز راننده تاکسی به او زد را هرگز از یاد نبرده: "راننده به من گفت: در مورد مسابقهای که در لندن برگزار شد چیزی شنیدهای؟ ما موفق شدیم. من به او گفتم: منظورتان چیست؟ بازی ۱-۲ تمام شد. او گفت: چه اهمیتی دارد. نیمه اول یاشین توی دروازه بود و وقتی زمین را ترک میکرد نتیحه صفر بر صفر بود."
"این واکنش مردم مسکو به این بازی بود. همه هواداران دوباره به او افتخار میکردند."
در دسامبر سال ۱۹۶۳، یاشین توپ طلا را برد، جایزهای که هنوز هم به بهترین بازیکن سال اهدا میشود. دینامو مسکو در آن فصل برای پنجمین بار قهرمان لیگ برتر روسیه شد و یاشین با خوردن تنها ۷ گل در ۲۷ بازی این تیم، یکی از بهترین سالهای دوران حرفهای خود را تجربه کرد.
والنتینا میگوید برای جشن گرفتن این جایزه کار خاصی نکردند – با بیمیلی میگوید شاید در خانه شام مخصوصی خورده باشند. اما یاشین دوباره اعتبارش را به دست آورد.

از چپ به راست: آلفردو دیاستفانو، اسطوره آرژانتینی ، دنیس لا، ستاره پیشین منچسترسیتی، منچستریونایتد و تیم ملی اسکاتلند و یاشین در کافه رویال لندن در روز ۲۳ اکتبر ۱۹۶۳.
فرانس فوتبال – مجلهای که هنوز جایزه توپ طلا را اهدا میکند- در مورد یاشین نوشت: " او نقش دروازهبان را متحول کرده و این کاری است که هیچکس پیش از این انجام نداده." این مجله " آمادگی همیشگی برای عمل کردن به عنوان یک مدافع اضافه و مهارت در شروع ضدحملات خطرناک با جایگیری مناسب و پرتابهای سریع" را از جمله ویژگیهای منحصر به فرد این دروازهبان میدانست.
مانوئل نویر، دروازهبان آلمانی که به خاطر نوع بازیاش به خصوص در جام جهانی ۲۰۱۴ به عنوان "مدافع- دروازهبان" توصیف میشود، از یاشین تأثیر زیادی گرفته است. دروازهبانان نوآور دیگری همچون یولا گروشیچ لهستانی هم بودهاند اما هیچ کس به اندازه یاشین در این مسیر نوآوری نداشته است. شعری که یوگنی یوتوشنکو برای یاشین نوشته، اینطور شروع میشود: " این یک انقلاب در فوتبال است/ وقتی دروازهبان به سرعت از دروازه به بیرون میشتابد."

یولا گروشیچ
لو یاشین با درخشش در زمین فوتبال جایگاه خود را در تاریخ تثبیت کرد. امروز این چهره، کلاه تخت و لباس تیرهرنگ اوست که روی پوستر جام جهانی روسیه همه جا به چشم میخورد. یاشین بازیکنی است که به افسانه تبدیل شد، هرچند پیراهن مشهور سیاهش در واقع آبی بسیار تیره بود و بعد از دزدیده شدن کلاه معروفش، کلاه دیگری را جایگزین آن نکرد. در فینال جام ملتهای اروپا در سال۱۹۶۰ یک تماشاچی وارد زمین بازی شد و کلاه را از سر یاشین برداشت؛ والنتینا میگوید او هیچوقت نتوانست به کلاه دیگری عادت کند.
یاشین اما نه فقط یک دروازهبان، که دروازهبان شوروی سابق بود و این معنایی عمیقتر از آنچه ما ممکن است تصور کنیم، دارد؛ در روسیه دروازهبان به مثابه مرز است و وقتی دوران کودکیاش را میگذراند، مرزهای این کشور به شدت در خطر بود.
والنتینا میگوید: " اشتباهی که دروازهبان مرتکب میشود را همه میتوانند ببینند. آنها تمام مدت در موردش حرف میزنند. دروازهبانها در بازی فشار روانی زیادی را تحمل میکنند چون در خط آخر تیم ایستادهاند، روی مرز. وقتی مرز شکسته شود، گل میخوری."
والنتینا شبهای زیادی را به یاد میآورد که یاشین درست نخوابید و مدتها با در مورد بازی فکر کرد. او میگوید شبهایی که تیمشان میبرد هم اوضاع همین بود چون به نظرش حتی یک اشتباه هم زیاد بود.

گفته میشود یاشین در بیش از ۲۷۰ بازی دروازهاش را بسته نگه داشته
به همین دلیل است که دروازهبان جایگاهی خاص در فوتبال دارد و اهمیت این پست در روسیه حتی بیشتر هم هست. والنتینا البته تنها کسی نیست که خط دروازه را با مرز مقایسه میکند.
الکساندر روکاویشنیکوف، هنرمند روس هم مثل او فکر میکند. در مسکو به بناهای یادبود زیادی که برای یاشین ساخته شده برمیخوریم، از جمله دو مجسمه برنزی اثر این مجسمهساز سرشناس روس.
روکاویشنیکوف علاقهای به فوتبال ندارد اما یکی از طرفداران یاشین است. چرا؟ "او یک قهرمان ملی است، نه فقط به دلیل فوتبالی که بازی میکرد بلکه به خاطر شخصیتش و اینکه یک انسان فوقالعاده بود."
او نمادی است از بزرگترین موفقیتهای ما. او یک دروازهبان است و دروازهبان حکم مرز را دارد، کسی که از همه چیز دفاع میکند.
وقتی یاشین کوچک بود، این خط مقدم در معرض هجوم قرار گرفت و مرزها شکسته شد.
او که در سال ۱۹۲۹ به دنیا آمد، در پائیز ۱۹۴۱ (۱۳۲۰ خورشیدی) وقتی نیروهای آلمان نازی تنها ۷۰ کیلومتر با پایتخت فاصله داشتند، همراه خانوادهاش مجبور به ترک مسکو شد. سنپترزبورگ، دومین شهر بزرگ روسیه که آن زمان لنینگراد نام داشت، در محاصره و ذخیره غذا رو به اتمام بود.

از ژوئیه تا دسامبر ۱۹۴۱، (تیر تا آذر ۱۳۲۰) نیروهای آلمان در روسیه پیشروی کردند و تا ۷۰ کیلومتری مسکو هم رسیدند
این محاصره که از آن به عنوان مرگبارترین محاصره تاریخ یاد میشود ۸۷۲ روز طول کشید و ۷۵۰ هزار نفر جان خود را از دست دادند. مردم برای نجات از گرسنگی با کمربندهای چرمی سوپ درست میکردند. بعضیها آدم میخوردند. حتی موشهایی هم که شکار نشدند، از گرسنگی جان دادند.
یاشین در زندگینامهاش نوشته که دوران کودکیاش در ۱۱ سالگی به پایان رسید، یعنی همان موقع که او وخانوادهاش مجبور به مهاجرت به اولیانسک شدند. این شهر که در ۸۰۰ کیلومتری شرق مسکو واقع شده، به عنوان جایی امن برای تغییرمکان کارخانه تولید اسلحه و مهمات انتخاب شده بود. کارخانهای که پدر یاشین در آن کار میکرد و خودش هم پیش از آن که ۱۳ ساله شود در آن مشغول شد. کار یاشین ساختن گلوله بود.
او نوشته: "دختران و پسران همسن و سال من برای گرفتن نان در صف انتظار میکشیدند، در حالیکه به پیروزی در جبهه و داشتن یک تکه قند بیشتر برای خوردن فکر میکردند. ما خیلی زودتر از سنمان، مجبور به فداکاری شدیم."
آنها دستگاهها و ماشینها را روی برف با خود کشیدند و کارخانه را در فضایی باز به راه انداختند. غذا هم با سورتمه از یک روستای در ۱۲ کیلومتری کارخانه برایشان آورده میشد.
در نهایت نازیها بیرون رانده شدند. در سال ۱۹۴۴ "زمزمههای سرخوشانه درباره پیروزی که در سراسر کمپ میپیچید" دیگر فقط شایعه نبود. مسکو یک بار دیگر به شهری امن تبدیل شد و یاشین و خانوادهاش هم به خانه برگشتند. جنگ به زودی تمام میشد.

سال ۱۹۴۴، سربازهای آلمانی در حال عقبنشینی به سمت غرب با اسب و گاری در جادهای یخ زده.
یاشین در زندگینامهاش نوشته:" در جنگ تجربهای به دست آوردیم که آن را در هیچ کلاس درسی یاد نمیدهند. به ما یاد دادند چطور کار کنیم، نه از روی ترس، بلکه به خاطر وجدان و تا جایی که توان داریم. وقتی برای قهرمانی رقابت میکردیم، هدفمان رسیدن به پاداشهایی که پیروزی به همراه داشت نبود، بلکه فقط برای اینکه میتوانستیم فوتبال بازی کنیم، خوشحال بودیم."
در بقیه کشورها، معمولا بازیکنانی که در زمین، در خطهای جلوی تیم بازی میکنند مورد توجه هستند. از هافبک بازیساز و مدافع میانی گرفته تا بازیکنی که پیراهن جادویی شماره ۱۰ تیم را به تن دارد. لو یاشین اما دروازهبان بود، آخرین نگهبان، سربازی در آخرین خط دفاعی.
بزرگترین کشور دنیا، جای بسیار پیچیدهای است، کشوری زیبا، ویران و پر افتخار. اما تجربه جنگ در کشوری که مورد هجوم بیگانگان قرار گرفته، تا حدی جایگاه ویژه دروازهبان در فوتبال روسیه را مشخص میکند.
اگر به گالری ترتیاکوف در مسکو سری بزنید، تابلوی نقاشی "دروازهبان" که الکساندر دئینکا در سال ۱۹۳۴ خلق کرده را خواهید دید، تصویری بزرگ از دروازهبانی که به سمت توپ شیرجه میزند. در این گالری اثر سرگئی گریگوریف مربوط به سال ۱۹۴۹ هم به چشم میخورد. در این نقاشی پسری جوان با زانوی باندپیچی شده آماده برای حفاظت از دروازه ساختگی خود دستهایش را روی زانو گذاشته و به جلو خم شده، دروازهای که حدودش را چند کیف مشخص میکنند. نام این اثر چیست؟ دروازهبان.
در فیلمی به نام دروازهبان که سال ۱۹۳۶ در شوروی سابق ساخته شده، دروازهبان با مهار یک پنالتی و زدن گل پیروزی به یک حریف خارجی، تیم را نجات میدهد. تیم حریف لباس سیاه به تن دارد که نمادی از حکومت فاشیستی است. در ترانه پایانی این کمدی موزیکال آمده:
آهای دروازهبان، برای مبارزه آماده شو. تو محافظ دروازهای، به این فکر کن که پشت سرت، خط مقدم در انتظار نشسته است.
یاشین، برای تبدیل شدن به یک غول در قرن بیستم، راه خود را فروتنانه و از مسیر رنج و فداکاری آغاز کرد. او در دوران دستاوردهای خارقالعاده اتحاد جماهیر شوروی درخشید.
سالهای پایانی عمریاشین با مصیبت و ناخوشی پیوند خورد. این دروازهبان بزرگ اما با وجود بیماری شدید و از دست دادن یک پای خود، برای بار آخر با دوستدارانش روبرو شد، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی هم با فروپاشی فاصله چندانی نداشت.
یاشین در ۴۱ سالگی از فوتبال خداحافظی کرد. والنتینا میگوید: "۴۱ سال خیلی زیاد است. یادم میآید در یکی از بازیهای آخرش برای گرفتن توپ شیرجه زد و وقتی روی زمین افتاد، همانجا ماند. با خودم فکر کردم: یعنی بلایی سرش آمده؟ سر او سه بار به شدت ضربه خورده بود و هر بار سه روز در بیمارستان بستری بود. با خودم فکر کردم دوباره به سرش ضربه خورده است.
او سرجایش مانده بود و بلند نمیشد. اما بعد با اکراه بلند شد، به سمت دروازه رفت و توپ را به جلوی زمین فرستاد. همه چیز خوب به نظر میآمد. در خانه از او پرسیدم: چرا بلند نشدی؟ من نگرانت شدم. آنهایی که دور و برم بودند هم همینطور. در جواب من گفت: خیلی دلم نمیخواست بلند شوم. بوی چمن تازه واقعا عالی بود و اصلا دوست نداشتم از جایم بلند شوم."
در طول مدتی که در اتاق نشیمن خانه والنتینا بودیم، تلفن سه بار زنگ خورد - ظاهرا حسابی سرش شلوغ است؛ یک خبرنگار مستندساز روس میخواست نظر او را در مورد اسم برنامهشان بداند. میپرسید یاشین افسانهای بهتر است یا یاشین قهرمان. به هر حال وقت زیادی صرف جواب دادن به او نمیکند.

والنتینا تیموفیونا یاشینا
ما مدت زیادی با هم حرف زدیم و همه زندگی او و یاشین را مرور کردیم. والنتینا برایم گفت که در ابتدا علاقهای به ازدواج با یاشین نداشت و به خواستگاریهای پیاپی او جواب رد داده بود.
اما در نهایت وقتی به طور اتفاقی همدیگر را در یک فروشگاه در مسکو دیدهاند، پیشنهاد ازدواجش را پذیرفته. در مورد آخرین سالهای عمر یاشین صحبت کردیم، دورانی که با مشکلات جسمی مختلف گره خورده بود؛ از قطع یک پای او گرفته تا دو سکته قلبی و مغزی. والنتینا برایمان تعریف کرد که دوست صمیمی و همکار قدیمی لو در دوران کار در کارخانه، برایش یک سورتمه درست کرد تا بتوانند در زمستان او را برای ماهیگیری در یخ ببرند.
یاشین بیشتر دوران بازنشستگی خود را صرف ماهیگیری کرد، کاری که به گفته والنتینا عشق دوم او به حساب میآمد. او اما همیشه درگیر بیماری بود. حتی در دوران بازی هم خیلی وقتها از دلدردهای مزمن رنج میکشید. دردی که والنتینا دلیلش را رژیم غذایی بد او در دروان جنگ میدانست. او در تمام طول زندگیاش زیاد سیگار میکشید. اولین سیگار را وقتی حدود ۱۳ سال داشت کشیده بود و هیچ جور نمیتوانست آن را کنار بگذارد.
والنتینا میگوید: "تا جایی که میتوانستم حمایتش میکردم اما وقتی یک نفر درد دارد، نمیتواند خیلی خوشحال باشد. سلامتی، سلامتی است. فوتبال یک ورزش است و ورزش کار به حساب میآید، آن هم کار سخت. بعضی وقتها افسرده میشد. راه رفتن برایش سخت بود و این در واقع اولین مشکل او بود. بعد از آن دلدردش بود، همینطور سکتههای قلبی و مغزیاش. معلوم است که این چیزها رویش اثر میگذارد – اما نه، او عوض نشد."
حقوق مولفان
نویسنده:
پاتریک جنینگز
تهیه کننده آنلاین:
فیلیپ داوکس
سردبیران:
پل فلچر
اندی وینتر
تصویرها:
Getty Images
Rex Features
برنامه نویسها:
وینی مکمنوس
توبی کینگ
تهیه شده با استفاده از:
Shorthand
حق انتشار همه تصویرها محفوظ است