جشنواره رم؛ از دیوید لینچ تا میهن پرستی به شیوه آمریکایی
- محمد عبدی
- منتقد فیلم - محل برگزاری جشنواره
دوازدهمین جشنواره- یا به قول خودشان "جشن"- جهانی فیلم رم، تلاش داشت در شهری که به عنوان "شهر سینما" شهره است و پیوند غریبی با شاهکارهای تاریخ سینما- از فیلم های نئورئالیستی تا جهان رویایی فلینی- دارد با شکل و شمایلی متفاوت، جدای از جشنوارههای رقابتی نظیر ونیز قرار بگیرد تا شاید مجبور به رقابت با آنها نباشد.
از این رو تنها داوران این جشنواره تماشاگران هستند و تنها جایزه آن امسال به فیلم "بورگ/ مک انرو" ساخته یانوس متز پدرسون از دانمارک رسید؛ داستان بیون بورگ (بوری) و جان مک انرو که در فینال مسابقات تنیس ویمبلدون در سال ۱۹۸۰ رو در روی هم قرار گرفتند. فیلمساز میگوید این فیلم نسخه تنیسی فیلم "گاو خشمگین" ساخته تحسین شده مارتین اسکورسیزی است.
برخورد نزدیک
یکی از جذابترین بخشهای جشنواره رم که به ویژگی آن بدل شده، بخشی است با نام "برخورد نزدیک" که در آن چهرههای شاخصی حضور پیدا میکنند و در یک جلسه بیپرده درباره فیلمها و علایق خود سخن میگویند. شاخصترین چهره امسال که دیدار نزدیک او خیلیها را به ذوق آورد، دیوید لینچ بود؛ فیلمساز یکه و بینظیر آمریکایی که این روزها کمتر فیلم میسازد اما کماکان ردپای او را در انواع دیگری از آثار هنری میتوان یافت و همین طور حتی در عرصه بازیگری سینما که اخیراً در فیلم دیدنی "لاکی" نقش به یادماندنیای داشت.
کریستف والتز (بازیگر اتریشی)، زاویه دولان (فیلمساز کانادایی)، جیک گیلنهال (بازیگر آمریکایی)، نانی مورتی (فیلمساز ایتالیایی)، چاک پالانیک (نویسنده آمریکایی خالق باشگاه مشتزنی) و ونسا ردگریو (بازیگر و فیلمساز بریتانیایی) از جمله دیگر چهرههای شناخته شده این بخش جشنواره رم امسال بودند.
سینمای کلاسیک
جشنواره رم نیم نگاهی هم به سینمای کلاسیک دارد و امسال در کنار نمایشگاه عکسهای توتو، بازیگر کمدی شناخته شده ایتالیایی، میزبان چندین فیلم از سینمای کم نظیر ایتالیا هم بود: از "اومبرتو دی"، یکی از آثار دیدنی ویتوریو دسیکا که علایق سازندهاش را به نئورئالیسم در بهترین حالت روایت میکند تا "هشت و نیم"، شگفتانگیزترین ساخته فدریکو فلینی درباره خلق آثار هنری و یکی از شخصیترین آثار تاریخ سینما که این هنر را بر بزرگترین قله ممکن به نمایش میگذارد.
آغازهای موزیکال
در طرحی ابتکاری، در آغاز نمایشهای رسمی، به جای تیزر جشنواره، یک تکه رقص از موزیکالهای شناخته شده تاریخ سینما به نمایش درآمد؛ هر بار تکه رقصی فراموش نشدنی از موزیکالهای چند دهه قبل سینما؛ از "آواز در باران" تا "خیابان چهل و دوم" که هر کدام به عنوان فیلم محبوب گردانندگان، برنامهریزان جشنواره و برخی منتقدان به نمایش درمیآمد.
نمایی از فیلم یک سوال خصوصی
تاویانیها در حضیض
"سزار باید بمیرد" (۲۰۱۲) تاویانیها را در اوج نشان میداد و به همین دلیل همه مشتاقانه منتظر تماشای آخرین ساخته آنها- که برای اولین بار در جشنواره رم نمایش داده شد- بودند: "یک سوال خصوصی" درباره یک مثلث عاشقانه در جنگ دوم جهانی که به طرز غریبی همه را نومید کرد؛ یک فیلم سرد با داستان و فضایی کلیشهای که جز چند صحنه زیبا نکته جذابی برای تماشا ندارد.
عجیب این که تاویانیها که از زندانیهای واقعی در "سزار باید بمیرد" چنان بازیهای حیرت انگیزی گرفته بودند، در این فیلم در بازی گرفتن از بازیگران حرفهای سینما عاجز به نظر میرسند و چند صحنه فیلم (از جمله تیراندازی) بسیار تصنعی و غیرقابل باور به نظر میرسد.
نمایی از فیلم قوی تر
تروریسم و دنیای شخصی یک مرد
"قوی تر" ساخته دیوید گوردون گرین با بازی جیک گلینهال، داستان واقعی جف بومن را روایت میکند که در بمبگذاری ماراتن بوستون در آمریکا دو پایش را از دست داد.
با آن که واقعه انفجار تروریستی محور اصلی داستان را تشکیل میدهد، اما فیلمساز سعی دارد بر روحیات و دنیای شخصیت اصلیاش تمرکز کند، به ویژه بر رابطه او با دوست دخترش که در واقع بومن برای تشویق او که یکی از دوندهها بود، در آنجا حضور داشت.
فیلم حرفهای ساخته شده، اما در فیلمنامه کاملاً بر کلیشههای رایج هالیوود وفادار میماند و نمیتواند از ورای روحیات شخصیت اصلیاش به عمق و معنای ماندگارتری برسد؛ با پیامی هالیوودی در جهت ادامه مبارزه و زندگی به هر قیمتی و پایان خوش با به دست آوردن پیروزی نهایی.
جف بومن خود در نمایش رسمی فیلم در رم حضور داشت.
نمایی از فیلم اهتزاز آخرین پرچم
لینکلیتر و میهنپرستی
ریچارد لینکلیتر از فیلمسازانی است که به گمانم بیش از حد تحسین شده؛ به ویژه برای فیلم "پسرانگی"، که به عنوان یکی از بهترین فیلمهای آن سال تحسین شد. حالا تازهترین فیلم او، "اهتزاز آخرین پرچم" گواهی است بر این ادعا: فیلمی به شدت شعاری که به طرز عجیبی از خودش هم شکست میخورد، به این معنی که شروع فیلم، آغاز بسیار درگیر کنندهای است درباره پدری که پسر سربازش را در جنگ عراق از دست داده و با دو دوست و همکار نظامی قدیمیاش علیه قهرمانپروری و میهنپرستی میشورد، اما در نیمه دوم، به طرزی باورنکردنی به همه همان قهرمانپروریها و میهنپرستیهای خشک (با یک مراسم آئینی و شعاری نظامی با پرچمی که همه جا به طرز اغراق آمیزی افراشته شده) تن میدهد و از همه بدتر، وصیتنامه پسر کشته شده که به مانند یک فیلم هالیوودی سطحی تمام عیار، بر تمام لحظه های جسورانه و دیدنی نیمه اول فیلم در نپذیرفتن قواعد کلیشهای، خط بطلان میکشد.