فراتر از واقعیت؛ نگاهی به هنر اجرایی رحمان هکهگیر
- تهمینه تومیریس
- نقاش و هنرمند
زنان برقع پوش، کاری از رحمان هکهگیر
هنری که میگذارد جهان همان باشد که باید باشد، جهانی توام با واقعیتهای زشت، صورت زیبا و درگیریهای مدام. هنری که زمان و مکان را نه در هیات خود که در ورای تصور مخاطب تداعی میکند. مخاطبی در اروپا که خود را میان همهمههای اجتماعیِ زنی در افغانستان مییابد و مخاطبی که خود را در حصار دنیای کوچک مهاجرت میبیند که از مرزهای مرگ عبور کرده و در گوشه جهان زردش کز کرده است. هنری که در جمع اتفاق می افتد، هنرمندی که در جمع اجرا میکند و حکایتی که قصه جمعی مردم جهان میتواند باشد. این هنر میتواند فراتر از واقعیت، فراتر از تن، فراتر از جنس و فراتر از جنگ باشد.
در کارهای هنرمند آنچه حضوری یکنواخت، سیال و غیر قابل انکار دارد "انسان" است. انسانی که به مثابه چشمی فعال هم نظارهگر است و هم تحت نظارت. خواه در عکس حضور یابد یا در پرفورمنسی (اجرای هنری) در میدان پر جمعیت وین، جنگلی تاریک و یا خیابانی در کابل.
انسانی که همه جا پرسه میزند و ما بیتفاوت از کنارش میگذریم، خودمان هستیم. درون ماست که بیمهابا حضور دارد و هر بار رنگ عوض میکند، هر بار در سطحی جدید خودش را بازمینمایاند و پردهای جدید از زندگی را برایمان نشان میدهد.
پدر رحمان سالها پیش، قبل از ورود نیروهای شوروی وقت به افغانستان آنجا را ترک کرد و به واسطه تحصیل در رشته پزشکی وارد اتریش شد و با همسر اتریشیاش ازدواج کرد. رحمان هکهگیر در سال ۱۹۷۲ در همین کشور زاده شد و در تمام این سالها تجربه زندگی در افغانستان را نداشته است؛ اما اغلب اجراها و عکاسیهایش دغدغه انسانهایی در افغانستان و کشوری مسلمان را به نمایش میگذارند.
او اگر چه ذهن و روانش درگیر چالشهای اجتماعی مردم افغانستان است اما شناخت اندکی از او در جامعه هنری و عام افغانستان داریم.
اثر "روز والنتاین"
هنری که پرفورمنس آرت (هنر اجرایی) به اجرا میگذارد واقعیتی عینی است که در لحظه اتفاق میفتد و در لحظه تمام میشود ولی دامنه تاثیرش میتواند برای همیشه مخاطب را به همان لحظه کوتاه وصل کند.
این هنر نه در افغانستان به معنای واقعی اش شناخته شده است و نه انقدر جدید است. چند هنرمند در افغانستان اجراهایی داشتهاند از جمله اجرای اعتراضی کبرا خادمی در سال ۲۰۱۵ که هنر را از حوزه گالری و موزه خارج کرد و با جمعیت کثیری از مردم کوچه و خیابان مواجه ساخت. یعنی به نوعی مردم عام در آن اجرا یکی از مفاهیم کلیدی پرفورمنس کبرا را تشکیل میدادند.
با همین مشخصه رحمان با تجربهای دیرینهتر و شیوهای حرفه ای تر به عنوان یک پرفورمر نه تنها هنر را به محدوده خیابان بلکه با زدن پلی میان جغرافیای دور افغانستان با اروپا، آن را فراتر از واقعیت و فراتر از مرز به نمایش میگذارد.
پرفورمنسهای رحمان مشخصا انسان را هدف قرار میدهند، حال آنکه انسان هم در نقش فاعل هم مفعول ابزاری بیش نیست؛ ابزار هنرمند، ابزار قدرت، ابزار نمایش... انسان با بازنمایی خویش در هنر، جنگ و جهان زیستی به پایداری ابدیاش می اندیشد که قدرت و تملک اگر کنار روند هنر است که انسان را به خواستهاش میرساند. در کنار پرفورمنسهای متعدد رحمان مجموعهای عکس هنرمند نیز قابل تأمل هستند.
او سعی در بازنمایی تضاد و شکاف عمیق جنسیتی در جامعهای دارد که سخت درگیر پنهانسازی بدن هستند. بدنها و تنهایی که باید پوشیده و از انظار دور بمانند. او مشخصا و عامدانه در کارهایش از حضور جمعی سوژهها و به تناسب قدرت جمعی آنها میگوید.
جمعی از مردان و جمعی از زنان یا تلفیقی از هر دو، اما نه به صورت معمول، هنرمند زیرکانه نقبی میزند از جهان فردی سوژه به جهان بیرونی و امروزی ما که گویی دیگر فردیتی ندارد و در جمع معنا پذیر میشود. همچون حضور چندین زن برقعپوش، که معنای اجبار را یدک میکشند و چندین انسان در شرایط محیطی نامطلوب، که پلی میان درد و تحمل میزنند.
زنان برقعپوش از مرزهای حقیقت پا فراتر گذاشتهاند و گویی به تسخیر تاریخ و سرزمینهای دور آمده اند. آنها که همه جا دیده میشوند اگر چه هنوز حجاب بر تن و صورت دارند.
زنان برقعپوش، زنان افغان، زنان مسلمان و یا زنان در بند و اسیر هستند؛ همچنین در اثری دیگر که به صورت نمادین جای زن و مرد را زیر برقع عوض میکند، با عنوان "روز ولنتاین" گویی مرد نیز در حصار حجاب سخت به تنگ امده است و به زنی پناه میبرد برای رهایی از زندان درونش، به زن بیگانهای اجازه میدهد جسمش را لمس کند.
این به نوعی گریز از خود و پناه به دیگری است. یا انسانی که از مرز نهیلیسم نیز میگذرد و حتا تن برایش دیگر چیزی بیخاصیت میشود.
باری هنرمند یا پرفورمر حین اجرا متحمل دردی میشود بلکه ریشههای عمیق تجربه این درد را در مخاطب خویش بیدار سازد. مخاطبی که اگر خود را جای سوژههای هنرمند بگذارد پیوندی تاریخی با این درد و اجبار تحملپذیر شدن آن مییابد. و این چیزی است که پرفورمنس آرت(هنر اجرایی) با زبان و بیانی متفاوت در لحظه حال به مخاطب انتقال میدهد.
اثری از رحمان هکهگیر
حقیقتی تاریخی که مخاطب میتواند در زمان و مکان خودش ان را ببینید و دریابد، پرفورمنس ارت به مخاطب خودش این امکان را میدهد که با چهره واقعیت از نزدیک روبرو شود، درست زمانی که هنرمند در حال اجرا است و مخاطب چشم در چشم هنرمند با او همگام میشود.
مفاهیم موجود در کارهای رحمان برای مخاطبی از افغانستان یا حتا ایران بیگانه و غریب نیست، واقعیاتی ملموس و محسوس در زندگی روزانه میلیونها نفر هستند و امکان شناساندن اثار هنرمند میبایستی پیش از اینها برای مردم کشور دومش فراهم میشد. این روزها رحمان در افغانستان است و با اشتیاقی عمیق کار خودش را با چند مجموعه عکس و فیلم مستند در افغانستان اغاز کرده که در اینده شاهد کارهای جدیدی از رحمان خواهیم بود.
حضور هنرمندانی مثل رحمان، امان مجددی یا لیدا عبدل در افغانستان کمک بزرگی به هنر مدرن نوپای این کشور میکند. هنرمندانی که با ورود پاپ ارت (هنر پاپ)، پرفورمنس ارت (هنر اجرایی) و ویدیو آرت (هنر تصویری) میتوانند دریچههای جدیدی از هنر مدرن را به هنرمندان افغانستان به نمایش بگذارند و با گرفتن ایدههای جدیدی از هنر بومی مان چهره متفاوتی از هنر افغانستان را به جهان بنمایانند.