فیلمهای بخش مسابقه کن؛ از نمایش فقر تا شعار سیاسی
- محمد عبدی
- منتقد فیلم- محل برگزاری جشنواره کن
صحنهای از کوکلوس کلان سیاه
هفتاد و یکمین دوره جشنواره جهانی فیلم کن در حالی به کار خود پایان داد که بسیاری بر این باورند از لحاظ کیفیت فیلمها، یکی از ضعیف ترین انتخابهای سالهای اخیر را شاهد بودیم، در حالی که جشنواره ونیز با انتخابهای حیرت انگیزش در سالهای اخیر، رفته رفته ممکن است بتواند رقیب جدیتری برای بزرگترین جشنواره سینمایی جهان باشد.
مطلب زیر مروری است بر بیست و یک فیلم بخش مسابقه. پنج فیلمی را که ندیدهام را از دید منتقدان دیگر معرفی کردهام.
همه میدانند (اصغر فرهادی)
کنکاش تازه فرهادی در دغدغههای پیشینش، داستان زنی است که پس از سالها از آرژانتین به روستایی در اسپانیا بازمیگردد تا در مراسم عروسی خواهرش شرکت کند اما دخترش دزدیده می شود. فیلم به قدرت دو سه فیلم قبلی فرهادی نیست اما کماکان از فیلمسازی قدرتمند حکایت دارد که این بار فرسنگها دورتر از زادگاهش و با آزادیای که در ایران نداشت، میتواند شخصیتهایی ملموس و درامی نسبتا قدرتمند خلق کند بعلاوه یک صحنه شگفتانگیز رقص. فیلم از جوایز بینصیب ماند اما خاویر باردم حرفهای زیادی برای گفتن داشت.
روز قیامت (ا. ب. شاوکی)
این فیلم مصری درباره مردی است که جذام داشته و خانوادهاش رهایش کردهاند و حالا پس از سالها به دنبال آنهاست. فیلم وامدار سینمای خاورمیانه و به ویژه سینمای ایران است که در نمایش فقر و تلاش برای درآوردن اشک تماشاگر از هیچ کوششی دریغ نمیکند بی آن که در پی ساختار تصویری و سینمایی قدرتمندی باشد.
تابستان (کیریل سربرنیکوف)
گفتوگو با عوامل فیلم "سه رخ" پناهی
یک فیلم سیاه و سفید دیدنی درباره یک گروه جوان اهل موسیقی در روسیه اوایل دهه هشتاد و پرداختن به موضوع فرهنگ و تبادل آن و مخالفت دولتها. فیلمی مفرح با قطعات موسیقی زیبا و تصاویر جذاب از فیلمسازی که در روسیه ممنوعالخروج است و برخلاف دیگر فیلمساز ممنوعالخروج جشنواره کن امسال، سهمی از جوایز نبرد.
جعفر پناهی در نمایی از سه رخ
فرشته متاسف (کریستف اونوره)
یکی از فیلمهایی که همه بر ضعیف بودن آن متفقالقول بودند؛ حکایت تکراری و بارها گفته شده دو مرد همجنسگرا و مبتلا به ایدز که نزدیک به سه دهه قبل به بهترین شکل در فیلم فیلادلفیا ساخته جاناتان دمی گفته شده بود؛ یک فیلم به غایت خسته کننده و سردرگم و یکی از ضعیفترین فیلمهای سازندهاش.
خاکستر خالصترین سفید است (ژیا ژانگ که)
این فیلمساز چینی بارها در کن تحسین شده اما تازه ترین ساختهاش (حکایت زنی که عاشق یک کانگستر محلی است و در دفاع از او اسلحه میکشد و پنج سال به زندان می رود)، هم از دید داوران هم منتقدان، حرف تازهای برای گفتن نداشت و از همه جوایز دور ماند. شخصیتهایی که ژانگ که برای روایت انتخاب میکند، بسیار تکراری به نظر میرسند و سردی چهره آنها و خشونت معمول فیلمهای این فیلمساز چیزی به آنها نمیافزاید.
دختران آفتاب (اوا هوسون)
بدترین فیلم بخش مسابقه که حیرت همه منتقدان را برانگیخت؛ فیلمی بسیار شعاری و سطحی درباره جنگجویان زن کرد که از فرط خام بودن، غیرقابل باور به نظر میرسد. فیلمساز که مشخص است تنها از زن بودن خودش و روایت قهرمانهای زنش برای شرکت در بخش مسابقه کن سود جسته، به رغم بودجه قابل توجه فیلم، مطلقا شناختی از مفهوم کارگردانی ندارد و حاصل آن - طبیعتاً در فقدان کارگردانی- یکی از بدترین بازیها در کارنامه گلشیفته فراهانی هم هست.
سه رخ (جعفر پناهی)
دومین فیلمساز ممنوعالخروج در بخش مسابقه جشنواره کن که صندلی خالی برایش درنظر گرفتند و فیلمش برنده جایزه بهترین فیلمنامه شد. فیلم داستان ظاهراً مستندگونهای است درباره خود فیلمساز و بهناز جعفری بازیگر و این دو در جست و جوی دختری هستند که خانوادهاش با بازیگر شدن او مخالفت میکنند. این فیلمی است در حال و هوای چند فیلم اخیر پناهی، کمی تصویریتر و کار شدهتر از تاکسی اما باز با همان مشکلات و بیشتر از همیشه تحت تاثیر کیارستمی.
نمایی از فیلم دزدان مغازه
دزدان مغازه (هیروکازو کوردا)
برنده نخل طلا و یکی از دیدنیترین فیلمهای جشنواره که در نبود "شاهکار" در بخش مسابقه، انتخاب درستی برای جایزه اول جشنواره کن به نظر میرسد. فیلم داستان خانوادهای است که در واقع خانواده نیستند و بر اثر تصادفهای مختلف، گرد هم آمدهاند. یک فیلم ساده و جذاب درباره احساسات انسانی و مفهوم دوست داشتن که کلیشههای خانواده را به چالش میکشد.
کوکلوس کلان سیاه (اسپایک لی)
یکی از بهترین ساختههای اسپایک لی و برنده جایزه بزرگ کن که کماکان مشکل اصلی تمامی فیلمهای او را دارد: شعاری بودن. فیلم داستان پلیس سیاهپوستی است که در کوکلوس کلانهای نژادپرست نفوذ می کند. هر چند داستان مفرح و جذاب فیلم میتواند تماشاگر را با خود همراه کند اما تمام طعنههای آشکار لی به رئیس جمهور فعلی آمریکا برایش کافی نیست تا آنجا که در صحنههای مستند پایانی به زور میخواهد وقایع چند دهه قبل را به طرزی شعاری به امروز مرتبط کند، بی آن که نیازی به این نوع بیان سطحی وجود داشته باشد.
در جنگ (استفان بریزه)
یکی دیگر از ضعیفترین فیلم های جشنواره که بیشتر به یک گزارش تلویزیونی درباره شورشها و اعتصابهای کارگری در فرانسه امروز شبیه است تا فیلمی در بحش مسابقه کن؛ با برافراشتن پرچم سرخ به شعاریترین شکل ممکن و فراموش کردن مطلق مفهوم سینما و پرداخت هنری، با دوربینی بیجهت سیال و عربدهکشیهای ممتد و بیپایان شخصیتهایی که ما چیزی درباره آنها نمیدانیم و نمیفهمیم که چرا باید آنها را دنبال کنیم؟
زیر برکه نقرهای (دیوید رابرت میچل)
یکی از دیگر از سوالهای اساسی درباره جشنواره امسال این است که که چگونه فیلمی با این کیفیت نازل در بخش مسابقه نمایش داده شده است؛ فیلمی هذیان گونه درباره هالیوود و لس آنجلس، پسر جوانی در جست و جوی دختری است که به نظر میرسد کشته شده و با آدمهای غریبی روبرو می شود که ظاهراً در جهان دیگری زندگی میکنند). فیلم به شدت تقلبی و تکراری و فاقد هر نوع جذابیت است و به سختی میتوان به قصد و غرض فیلمساز از این روایت سطحی و سردرگم پی برد.
سوختن (لی چانگ دونگ)
این فیلم کرهای جایزه بهترین فیلم انجمن بین المللی منتقدان فیلم (فیپرشی) را به دست آورد اما از جوایز داوران اصلی جشنواره بینصیب ماند که به نظر میرسد حق با آنها بوده؛ روایت کند و کشدار مردی که عاشق دختری شده که به دست یک قاتل زنجیرهای کشته میشود. سادگی فضا و شخصیتها عمق پیدا نمیکند و فیلم به راحتی میتوانست نیم ساعت کوتاهتر باشد.
داگمن (متیو گارونه)
به مراتب بهتر از فیلم قبلی گارونه و درباره مردی است در حوالی ناپل که از سگها نگهداری میکند و با یک خلافکار خطرناک محلی درگیر میشود. به رغم داستان قابل حدس، با پرداختی دیدنی روبرو هستیم و تماشاگر به راحتی با شخصیت اصلی جذاب فیلم (با بازی عالی مارچلو فونته، برنده به حق جایزه بهترین بازیگر مرد) همراه میشود؛ با لایههای جذابی از حضور گذشته و صحنه پایانی زیبایی که معصومیت را در برابر سبعیت قرار میدهد.
صحنهای از فیلم داگمن
کفرنائوم (نادین لبکی)
ملودرام سطحی نادین لبکی برنده جایزه داوران جشنواره کن شد؛ حکایت پسر خردسالی که مردی را که با خواهر خردسال او ازدواج کرده و باعث مرگ او شده، با چاقو میزند. صحنههایی از فیلم جذاب هستند و به راحتی میتوانند اشک تماشاگر را سرازیر کنند اما تمام صحنههای دادگاه (که پسر والدینش را به دادگاه آورده که چرا با وجود فقر او را به دنیا آوردهاند؛ با حضور لبکی در نقش وکیل یا ناجی او) بسیار کلیشهای است و حتی مضحک.
درخت گلابی وحشی (نوری بیلگه جیلان)
نومید کننده و بدترین فیلم نوری بیلگه جیلان؛ فیلمساز شگفتانگیز ترک که چندین شاهکار در کارنامه دارد اما این بار تن میدهد به فیلمی سرشار از دیالوگهای بی پایان شبهروشنفکرانه و تصاویری بسیار ضعیف و دوربینی که بیدلیل در حرکت است (برخلاف خواب زمستانی با دیالوگهای بسیار اما حساب شده و دقیق و تصاویر حیرتانگیز). دغدغههای خام و ناپخته درباره مذهب و جامعه و خانواده در کلیشهای ترین شکل ممکن در داستان مرد جوان روایت میشود که پس از فارغ التحصیلی به روستایش بازمیگردد.
آیکا (سرگئی دورتسووی)
یک زن مهاجر غیرقانونی در مسکو که دوربین در تمام فیلم تعقیبش میکند؛ با شروعی جذاب و درگیرکننده (زنی در بیمارستان فرزندش را به دنیا میآورد و از پنجره فرار می کند) که خیلی زود به تکرار میرسد و مشخص نیست که چرا ما باید مثلا خونریزی این زن را بارها و بارها ببینیم. بازی عالی بازیگر زن فیلم جایزه بهترین بازیگر زن جشنواره را از آن او کرد.
گفتوگو با عوامل فیلم "سه رخ" پناهی
از نگاه دیگران
چاقو به اضافه قلب (یان گونزالس)
"ونسا پارادی در نقش تهیه کننده فیلمهای همجنسگرایانه در پاریس سال 1979، رابطه عاشقانهاش به تازگی پایان یافته و یک قاتل زنجیرهای بازیگران او را تک تک به قتل میرساند. یادآور امضای برایان دی پالما." تیم گریرسون- اسکرین
جنگ سرد (پاول پاولیکوفسکی)
"پاول پاولیکوفسکی، فیلمساز لهستانی- بریتانیایی، در داستانی که گفته شده از داستان واقعی والدین او الهام گرفته شده، فیلمهای میلوش فورمن، یرژی منزل و فرانسوا تروفو را در دوران اولیه کاریشان به خاطر میآورد. فیلم سیاه و سفید فیلمبرداری شده و لهستان کمونیست پس از جنگ و پاریس دهه پنجاه و شصت را با جزئیاتی دقیق بازسازی میکند." جفری مک ناب- ایندیپندنت
کتاب تصویر (ژان لوک گدار)
"کتاب تصویر اثری است که به بسیاری از ایدههای آشنای ژان لوک گدار ارجاع دارد، اما با یک اصرار غیرمنتظره و یک غرابت غریزی. این فیلم- مقاله زبان فیلمی ترسناک را دارد که دغدغههای همیشگی گدار را درباره سینما و تاریخ، به جهان عرب میبرد." پیتر برادشاو- گاردین
خوشحال مثل لازارو (آلیس رورواچر)
"سومین و غنیترین فیلم آلیس رورواچر، نویسنده و کارگردان ایتالیایی، فیلمی است با داستانگویی فولکلوریک، سفر در زمان به شکل رئالیسم جادویی و وقایعی الهام گرفته از بحرانهای اجتماعی و اقتصادی دو دوره مختلف." گای لوج- ورایتی
آساکو یک و دو (هاماگوچی ریوسوکه)
"حکایت عاشق شدن یک زن جوان ژاپنی به دو مرد شبیه به هم. این فیلم برخلاف فیلم پنج ساعته سه سال قبل این فیلمساز که جوایز جشنوارهها را به دست آورد و تحسین شد، نومید کننده است." استفن دالتون- هالیوود ریپورتر