وجد آفرینیهای 'مشتاق'؛ نگاهی به تازهترین آلبوم رضا قاسمی
- محمود خوشنام
- کارشناس موسیقی
روی جلد آلبوم نوزده قطعه از رضا قاسمی
گروه موسیقی مشتاق، به سرپرستی "رضا قاسمی"، نویسنده، کارگردان تئاتر، نوازنده و آهنگساز مقیم فرانسه، پس از چند سالی غیبت، با یک آلبوم تازه در عرصه موسیقی سنتی برونمرزی حضوری تازه پیدا کرده است.
"مشتاق" در کنسرتها و ضبط های پیشین خود نشان داده بود که اگر چه مثل بیشتر گروههایی که پس از انقلاب وارد گود شدهاند، "عرفانی" میاندیشد، ولی میکوشد راههای سادهتر و صمیمانهتری برای بیان خود پیدا کند. گزینش شعرهای ناب، و پیوند آنها، با نغمههای دلنشین و سرانجام اجرای فروتن و آرامبخش، در آلبوم تازه نیز نشان میدهد که خوشبختانه همه چیز همان گونه پیش رفته که از آغاز برگزیده شده است.
"مشتاق"، در نوزده قطعه پیوستهای که در این مجموعه عرضه میکند، خود را از سر و صدای تنبک و طبله و دف در امان نگاه میدارد و ما را به گوهره موسیقی عرفانی نزدیکتر میکند.
سازهای کوبهای را سالهاست که به هر جا که صحبت از عرفان در میان باشد "اذن دخول" میدهند، گاه حتی دسته جمعی، و میگذارند هر کاری دلشان میخواهد بکنند. گویی هر چه ضرب دست و سر و صدا بیشتر باشد، موسیقی عارفانهتر میشود. حال آن که با این عوامل بیرونی، اگر در جای مناسب از آنها استفاده شود، شاید بتوان تقلید از وجد و جذبه عرفانی را آسانتر ساخت، ولی نمیتوان آن را پدید آورد.
باید در وهله نخست به "گوهره" عرفان اندیشید که در لابلای نغمهها آرمیده است. باید آن را برانگیخت تا برخیزد و خود را در جان نغمهها جاری کند. و این کاری است که از هر کسی بر نمیآید. جانی میخواهد آگاه و دلی پر شور که فاصلهاش از این گوهره، زیاد نباشد، آن را بشناسد و شیوه سازگار جریان دادنش را در نغمهها بداند. به بیان دیگر باید بارقهای از عرفان در جان آدمی باشد تا به این شناخت و آگاهی برسد. وگرنه، نه ارکستر کوچک و بزرگ، نه طبل و تنبک و دف و نه صدای این یا آن خواننده، به تنهایی جوهر عرفانی پدید نمیآورد.
رضا قاسمی در عرصههای دیگر هنری نیز به جد کار میکند
گمان میکنیم رضا قاسمی که در عرصههای دیگر هنری نیز به جد کار میکند، این نکتهها را دریافته و خود را در راه درست دستیابی به این شناخت قرار داده است.
گروه مشتاق او- بارهای گذشته را در یاد ندارم- در مجموعه تازه نه تنها سازهای کوبهای که سازهای دیگری را هم که- اگر نه مخل- نالازم تشخیص داده، به کناری نهاده است.
او مشتاق را این بار با چهار سه تار و یک نی به کار گرفته است.
سه تار اول که مینوازد، سه تارهای دیگر- در وقت لزوم- به او "ضرب" میدهند و ضرورت حضور تنبک را منتفی میسازند. ( چقدر مضحک بود که در گذشته تنبک را با پیانو نیز- با آن همه امکان آکورد گذاری، همراه میکردند.)
"نی" که از نظر صوتی و تاریخی، با عرفان، خویشاوندی نزدیک دارد، به سه تارها تکیه میدهد و "نفیر"ش در میان همهمه آنها، سوزانتر به گوش میرسد.
و اما نکته دیگری که قاسمی به آن توجه کمتری دارد، پیوند شعر و موسیقی است. کاری که اگر چه غالبا آسان انگاشته میشود ولی دشوارترین بخش ساخت نغمههای کلامی است، به ویژه پیوند موسیقی امروز با غزل دیروز که خود سرشار از موسیقی است، تجربه کافی در هر دو زمینه میطلبد. کمتر آهنگسازی را میتوان یافت که در کلنجار رفتن با اوزان عروضی، به توفیق کامل دست یافته باشد.
موسیقی درونی غزل- آن هم غزل عارفانه- پیوند با هرگونه موسیقی بیرونی را پس میزند و برآن سیطره پیدا میکند. برای آهنگساز شکست خورده از رویارویی با غزل تنها راهی که میماند این است که پیگیر مطیع وزن آن شود. و در این صورت آن چه پدید میآید دیگر از آن او نیست. از آن غزلسراست. وقتی هم آهنگساز سماجت کند و وزن را به هر شکل بشکند، غالبا محتوای شعری آن را مخدوش میکند.
گمان میکنم تجربه بیست ساله قاسمی پیشتر این دشواریها را به او گوشزد کرده باشد.
چهار سه تار و یک نی، درمجموعه تازه گروه مشتاق، صدای خوانندهای را همراهی میکند به نام "سپیده رئیس سادات".
سپیده رئیس سادات علاوه بر آواز، یکی از سه تار نوازان "مشتاق" نیز هست
صدای او را یکی دو بار پیش از این شنیده بودم. او که علاوه بر آواز، یکی از سه تار نوازان "مشتاق" نیز هست، فراگیری موسیقی را در آغاز نزد "پریسا" و بعد نزد "پرویز مشکاتیان" و "محمد رضا لطفی" پیش برده و نخستین آلبوم خود را در هیجده سالگی در تهران انتشار داده است.
او سپس به بولونیا در ایتالیا رفته و در دانشگاه این شهر "موسیقی شناسی قومی" خوانده و کنسرتهایی نیز در ایتالیا و فرانسه و جمهوری آذربایجان برگزار کرده است.
سپیده، صدایش در "ژانر" صدای پریساست، ولی گرمتر از آن است. حالا هم جای خوبی را برای ادامه کار خود پیدا کرده است. اگر دولت مستعجل نباشد!
قطع و وصل جملهها، که بیتردید از سوی قاسمی نظارت شده و تاکیدات صوتی روی واژهها درست و بجاست. تنها نکتهای که نقطه ضعفی برای آواز خوانی اوست، ناروشن بیان کردن شعر است. نقطه ضعفی که مشکل بسیاری از خوانندگان نامآور ما نیز هست.
قاسمی ساختهها و نواختههای خود را در دو بخش، یک آواز (بیات ترک) و یک دستگاه (راست پنجگاه) در جمع مشتمل برنوزده قطعه آوازی وسازی، جریان داده است. آهنگ اول در بیات ترک با غزلی زیبا- ولی کمتر مصرف شده- از مولوی در آمیخته است:
مرغ دلم باز پریدن گرفت/ طوطی جان، قند چریدن گرفت
باز در این جوی روان گشت آب/ بر لب جو سبزه دمیدن گرفت
دل برهید از دغل روزگار/ در بغل عشق، خزیدن گرفت....
قطعات مجموعه به صورت آواز- تکنوازی، تنظیم شده و آوازیها با شعرهایی از مولانا، سعدی، حافظ و سلمان ساوجی در آمیخته و مغلوب وزن آنها شده است. اگر چه آهنگساز نتوانسته وزن تازهای بیافریند ولی دست کم از کمتر مصرف شدهها بهره گرفته است. از جمله این غزل دلانگیز حافظ نیز به آهنگی از قاسمی پیوند خورده است:
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند/ بر جای بد کاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای ونی آرد به دل پیغام وی/ وانگه به یک پیمانه می، با من وفاداری کند
گفتم گره نگشودهام، زان طره تا من بودهام/ گفتا منش فرمودهام تا با تو طراری کند
سپیده، صدایش در "ژانر" صدای پریساست
یکی دو مدولاسیون (مد گردی) در مجموعه به گوش میرسد که با ظرافت و مهارت شکل گرفته، از جمله از "راست پنجگاه" وارد "اصفهان" شده و یا گشتی در "شور" زده است. "عیش مدام" نیز از کارهای شنیدنی مجموعه است. در قطعه دهم، یعنی در مقدمه همین "عیش مدام" سه تاری که گاه صدای تار میدهد، یا حتی "بم تار" در پاسخ به خواننده، آخرین نتهای بم را "فالش" از کار در میآورد.
این "ایرادها" ولی چیزی از جاذبه کلی مجموعه تازه کم نمیکند. باز هم تکرار میکنم که پرهیز از قیل و قال کوبهایها بزرگترین بخش این جاذبه را میسازد و گروه سه تار مشتاق به یاری نغمهها و زخمههای نرم ما را به گوهره عرفان نزدیک میکند.
و یک پرسش: چرا بر روی جلد سی دی شمار نغمهها چهارده فقره آمده، حال آنکه حاوی نوزده نغمه است؟