زبان فارسی، قالب های شوروی و تفکر قالبی
- پیوند گلمراد زاده
- محقق و استاد روزنامه نگاری در دانشگاه ملی تاجیکستان
در دوره اتحادجماهیر شوروی و حکومت بلوشیک ها تلاش های فراوانی برای دور نگه داشتن تاجیکان از فرهنگ بومی شان صورت گرفت
به هیچ وجه نمیتوان انکار کرد، که بعد هزار سال بیدولتیها، در زمان شوروی تاجیکان، هرچند خیلی کوچک و بی مرکزهای بزرگ علمی و فرهنگی، صاحب دولتی گردیدند و در یک روستای نه چندان معروف و مشهور با اسم دوشنبه مرکز علمی و فرهنگی را بنیاد کردند، که آن را امروز عالمیان چون مرکز تاجیکستان صاحباختیار میشناسند.
چرا تاجیکان از مراکز باستانی و اصلی خویش محروم ماندند و چرا در اول بلشویکان روس نخواستند، که این ملت کهنبنیاد و کهن تاریخ صاحبدولت باشد؟ آیا برای تأسیس دولت تاجیکان پانتورکیستها و خیانت چند تن از افراد معلوم و مشهور تاجیکان باعث شده یا زیر کاسه بازی های سیاسی سرنوشتساز و سرنوشتسوز تاجیکان در آغاز سده ۲۰ نیم کاسهای نهان است؟ چرا مورخان تاجیک مکتب بزرگ علمی شوروی تا به حال بیشتر از خصوص خیانتها سخن به میان آورده، نقش مرکز دولت شوروی، بویژه راهبران وقت این دولت ابرقدرت را در حلّ مسائل خیلی مهم تاجیکان به صفر برابر میدانند؟
چرا تا به حال از نگاشتههای آنها چنین برمیآید، که گویا در تقسیمات مرزی آسیای میانهحکومت مرکزی هیچ دخالتی نداشت و همه مسئلههای مربوط به دولتسازیها تنها و تنها با شرکت نمایندگان خلقیت و ملتهای این سرزمین صورت گرفته؟ آیا تمام ناجوریها و محرومیت ملّت تاجیک از اصل و ریشه پیوند خود، شهرهای بزرگ فرهنگی و شاهکاری های عظیم عالمگیرش مربوط به جرم و گناه چند تن از خائنان ملت است؟
هرچند که در دوران شوروی دایر به تاریخ و فرهنگ، زبان و ادبیات مان در دویست سال آخر اثر و مقالههای زیادی نوشته شده است، ولی وابسته به سیاست حکمران و ایدئولوژی دوران عالمان و محققان نتوانستند به همه سؤال ها جواب مشخص گفته، دردهای نهان را آشکار سازند.
در بعضی موردها حقیقت تاریخی بازگو نشد، اندیشه و ملاحظه سطحی و اکثرا قالبی را به صفحه میآوردیم.
حتی پیرامون تقسیمات مرزی آسیای میانه، نقش مرکز در این تقسیمات، مسئله ملی در سالهای اول دولت شوروی و تاختن های ترکگرایان در پناه رهبریت مرکزی حکومت شوروی و باختنهای تاجیکان بیپشت و پناه، عوض شدن الفبای نیاکان و محرومیت از فرهنگ بیش از هزارساله و به نام انقلاب مدنی در بین تاجیکان، بستن مکاتب تاجیکی در محلهای گوناگون تاجیکنشین آسیای میانه، که مردم صحفههای مطبوعات آن زمان را با درخواست و خواهش، طلب و پیشنهادهای بیشمارشان پُر کرده بودند.
به تأکید استاد عینی "بعد از انقلاب اکتبر در ترکستان و بخارا حکومتهای شورایی از بس که به نام ازبک تأسیس یافت، روزنامهها، فرمانها، دستورالعملها، کتابهای مکتبی و کتابهای سیاسی همه به زبان ازبکی نشر شدند، قوم تاجیک، که صاحب مدنیت قدیمی و دارای ادبیات نفیسه بود، از ادبیات نو انقلابی، از مکتبهای شورایی و از گزارش احوال داخلی و خارجی و از تربیت سیاسی و بالجمله از تمام میوههای انقلاب محروم ماند."
از جانب دیگر، به مراجعت پی هم رهبران و سروران وقت جمهوری نوتأسیس تاجیکستان به رهبریت مرکز در خصوص اصلاح کمبود و نارسایی های تقسیمات مرزی و مسئلههای تاجیکان گوش سخن شنو و دیده عبرتبینی پیدا نمیشد.
ولی در زمان تجدید نظرها نیز عمیق درک نکردهایم، که با راهاندازی تفکر قالبی مقصد و هدفهای معین را اجرا و تأثیر و نفوذ و حکمرانیشان را بیشتر ساختهاند.
آنها خوب میدانستند و میدانند، که فرهنگ مردم تاجیک ریشه به قعر تاریخ دارد و نمیشود، که گسترش فرهنگ اسلامی را بدون شرکت تاجیکان تصور کرد.
متأسفانه، قسمی از تاختهای آنها و باختهای ما نیز در همین فرهنگآفرینی ماست.
به عباره دیگر، منشأ از بحث و زد و خورد تمدنها میگیرد و سببگار اساسی محرومیت دولت نو تاسیس بعد هزار سال بیدولتیهای تاجیکان از مرکزهای بزرگ فرهنگیاش در سالهای ۲۰ سده ۲۰ و گرفتاریاش به مناقشه و جنگ داخلی در آخر سده گذشته و سالهای اوّل استقلال دولت تاجیکان نیز در همین است.
تاریخ گواه است
تاریخ گواه است، که هنوز پیش از استلای آسیای میانهعالمان خاورشناس و مردمشناس و طبیعتشناس معروف روس پی هم با بهانه آموزش رسم و رسوم، عنعنه، زبان و فرهنگ خلق و ملت و طبیعت این سرزمین بارها سفرها انجام داده، از تاریخ باستانی مردم تاجیک خوب آگاهی یافته بودند.
در گزارش هایشان در انجمن جغرافیدانهای روسیه و اثر و مقالههای زیادشان مشخص تأکید داشتند، که تاجیکان از خلقیت های دارای تاریخ کهن این سرزمین بوده، صاحب تمدن و صاحب فرهنگ و صاحبکتابند.
تاجیکان معتقدند صدرالدین عینی با تألیف «نمونه ادبیات تاجیک» حق تاجیکان را نه تنها به میراث فرهنگی، بلکه به موجودیت ملی شان اثبات کرده است
در گسترش اسلام و فرهنگ اسلامی در این منطقه نقش بارز و چشمگیری دارند.
نابغه و علاّمههای زیادی از بین فرزندان این ملّت به کمال رسیده، که شهرت عالمگیر دارند.
خاورشناسان و مورخان معروف روس از رویی ایمان و انصاف تأکید داشتند، که ذکریای رازی و ابوریهان بیرونی، فارابی و ابن سینا و آدمالشعرا رودکی و حکیم فردوسی فرزندان فرزانه این ملتند و علم و دانش شان دکه بر عرش اعلی میزند.
امام بخاری و ترمذی، عبدالخالق غیژدوانی و بهاءالدین، که در عالم اسلام جایگاه ویژه را کسب کردهاند، نمایندگان این ملتند.
شاهکار ها و یادگاری های باستانی شهر و مرکزهای فرهنگی این منطقه از سمرقند و بخارا تا به خیوه و عورگنچ، مرو و چارجو، تاشکند و قوقند، اندیجان و مرغیلان، خجند و استروشن، اسفره و پنجکت، کولاب و قبادیان، روشان و شغنان... همه با دستان سحرافرین این ملّت زینت یافته و هر بیننده را مفتون و شیدا میکند. مشکل و غیرممکن است، که این ملّت به آسانی و زود فرهنگ ملّت دیگر را قبول کند.
چه باید کرد؟
یکی از هدفهای غاصبان در هر گوشه و کنار دنیا جلب مردم دیگر به تمدن و فرهنگ خویش است، که تاریخ بارها شاهد به کام آتش فرو ریختن یادگاریهای قدیمی و آثار عتیقه، کتاب و کتابخانه و آثارخانههای معروف و مشهور گردیده.
حتی کار به جایی رسید، که چنگیز و سرکردههای مغول کتابهای نادر کتابخانه بزرگترین بخارا را به پای اسبان خود پرتافتند.
آخرین نشانه بیتوجهی و از بین بردن یادگاریهای قدیمه در بغداد انجام داده شد، که بعد تجاوز امریکا تمام اشیای نادر آثارخانه بزرگترین این کشور به یغما رفت و کسی را هم از صاحب مقامان امریکا پروایی نبود، که بهترین یادگاریهای تاریخ تمدن و نشانی از دستاوردهای بشری به یغما میرود. نیست و نابود میشود.
حتی عسکر قطاری امریکا چنین یادگاریهای نادر را صاحب میشود.
به کدام خاطر چنین حالت گه و گاه در گوشه و کنار عالم تکرار مییابد؟ محرومیت مردم از یادگاریهای گذشته خود به خاطر زدودن حافظه تاریخی و تبدیل به منقورت حقیقیست، که هیچ بویی از گذشته خود نبرد.
به عبارت دیگر، نه خود را شناسد و نه خدای خود را. تنها و تنها فرمانبردار خواجگان نو خود باشد، که این معنی در بسیاری از گزارشهای عالمان و محققان روس در انجمن جغرافیدانهای روس در سده ۱۹ تأکید شده.
بعد غصب آسیای میانه، دانشمندان روس را مسئله جلب بیشتر مردم این سرزمین به خود جلب نمود و در سالهای اول استلا یکی از ژنرالهای روس، داننده خوب تاریخ و ادبیات و فرهنگ مردمان این سرزمین تیرینتف، که کتابهای درسی برای آموزندگان زبانهای ترکی و تاجیکی هم انشا کرده است، در کتابش "روسیه و انگلستان در آسیای میانه" (تاشکند، ۱۸۷۵) بعد ناسزاگوییهای زیادی به دین مبین اسلام و پیامبر مسلمانان مقصد نهایی خود و دولت خود را چنین افاده نموده بود: البته جای تردید یا بحث نیست، که مسیحیت روحیه مردم را آرام میکند، انسانیت را سرافراز میکند، فضای گستردهای برای ارث و میراث و غیره قائل است، ولی هنوز فرصت تبلیغ فرا نرسیده است.
قبل از آن باید زمینه را فراهم ساخت، در غیر این صورت هر رهگذری کشته را پایمال میکند، مرغان دانهاش را میچینند، آفتاب می خشکاند و خار و خس پُر میکند. زمینه را مکتب فراهم میکند. پیش از همه، ما باید در باره تشکیل مکتب ها برای مردم بومی فکر کنیم. ما باید در آنها آموزش زبان روسی را به راه مانیم. گذشته از این، ما باید الفبای خود را مورد استفاده قرار دهیم.
برای اجرای این اندیشه در دوره حکومت پادشاهی از حساب نمایندگان مردم مسلمان جانبداران هم پیدا کردند، که سخن را از خصوص مشکلات الفبای عربیاساس و تبدیل آن آغاز نموده بودند.
آنها را محققان معاصر ایرانی "روشنگرایان وابسته" خواندهاند، که تا اندازهای حقیقت حال را افاده میکند.
تبدیل الفبای عربیاساس مردم این سرزمین، به ویژه تاجیکان به الفبای سیریلیک یکی از هدفهای اصلی حکومتداران روس بوده، که با گذشت ایام و فرارسی شرایط مساعد این عمل انجام گرفت.
تغییر الفبا: ضرورت یا نقشه؟
تغییر الفبای عربیاساس تاجیکان در آخر سالهای ۲۰ سده ۲۰ به خط لاتینی از دوران بازسازی گورباچوفی شوروی تا به امروز مورد بحث و اندیشه صاحبنظران و روشنفکران تاجیک است و آنها را به دو گروه تقسیم کرده است. برخی، از جمله پروفسور ابراهیم عثمانف بر آنند، که تبدیل الفبای نیاکان به خط لاتینی تقاضای زمان و با سعی و تلاش بزرگان ملت صورت گرفته است.
گروه دیگر آن را از سیاست دیرینه حکومتداران وقت روس معنی داد کرده، عملی سازی هدف و مقصدهای معین و تیشه به ریشه فرهنگ هزارساله تاجیک میدانند، که پرفسور امامف در مقالهاش "صدرالدین عینی و بعضی مسئلههای تبدیل خط" و هم مصاحبهاش «هدف تشکیل دولت ملّی بود، چه در ابتدا و چه در آخر قرن ۲۰» به این مسئله دخالت کرده است.
به نظر او "قبول الفبای نو برای اوج تمایلهای منفی باز هم مساعدت کرد. آن مناسبتهای منکرانهای، که نسبت الفبای عربیاساس فارسی و میراث با آن تألیف یافته پیدا شده بود، بعد قبول الفبای نو پرقوت گردید.
گویا به این واسطه یک شرط اساسی انقلاب مدنی-محو بیسوادی اجرا میشده باشد» و درست دریافته، که در تبدیل الفبا منفعتهای دو قوه-پانترکیستها و اسلاوینها به هم آمده، هدف هر دو گروه تبدیل خط بود: «یک گروه مدعیان دعوا میکردند، که آموزش خط عربی دشوار است و این خط برای سوادناکی مردم سد راه میباشد. این فکر غلط بهانه اساسی عوض شدن الفبا گشته بود."
بیگمان، تبدیل خط عمل سیاستهای بزرگ بوده، از دایره خواهش فعالیت شخصیتهای جداگانه بیرون است و از جانب برخی گنهکار کردن نویسنده معروف تاجیک، قهرمان تاجیکستان، علامه صدرالدین عینی در تبدیل خط عربیاساس تاجیکی به لاتینی از دعوای خشک و خالی بیش نیست.
او نقص را نه در الفبا، بلکه در اصول تعلیم آن دریافته، همچون تجددخواه بزرگ در آغاز سده ۲۰ با عبدالواحد منظم- یکی از سروران حرکت تجددخواهی تاجیکان در آن ایام اولین مکتب اصول نو را در بخارا (۱۹۰۸) تأسیس داده، ثابت نمودند، که با اصول جدید در مدّت خیلی کوتاه خواندن و نوشتن را یاد گرفتن ممکن است.
به این خاطر، آنها کتابهای درسی نوشته، برای بهبودی نظام تعلیم کوششهای زیادی کردهاند. صدرالدین عینی همچون روشنگرا در سالهای ۲۰ سده گذشته نیز طرفدار اصلاحات معارف بود، نه تبدیل الفبا». حق بر جانب پروفسور امامف، که "چنین واقعه سیاسی را به شخصیتها منسوب دانستن غیرمنطقی است. عینی در مبارزه بین پانترکیستان و اسلاوینها یگان نقشی را اجرا کرده نمیتوانست، به جز از تکمیل و بهتر گردیدن الفبای پیشنهادشده. مبارزههای سیاسی بهر عملی گشتن مقصدهای خود، همه گونه مانعه های سر راه را نیست میکند و از جمله شخصیتها را."
برای تغییر الفبا، که یکی از هدفهای دولت روس بود، در دوران نو-در سالهای اول انقلاب چنین امکانیت فرا رسید. با بهانه دشواری الفبای عربی اساس در محو بیسوادی و انقلاب مدنی در بین خلقهای مسلمان تبدیل خط گذرانده، مردم تاجیک را خیلی ساده و عادی از فرهنگ بیش از هزارسالهاش محروم ساختند.
بحث تبدیل الفبا بعد انقلاب اکتبر به مطبوعات روس هم کشیده شده بود. پروفسور دیرژاوین در مقالهاش "لاتینی را باید جاری کرد؟» در شماره دوم مجله «کتاب و انقلاب» از سال ۱۹۲۰ سازگاری الفبای لاتینی را به نطق اسلاوینی تأکید و مقالهاش را چنین جمع بست کرده بود، که «. . . من طرفدار بیچون و چرای غایه روند یگانه خط بینالمللی، فکر میکنم، که حالا به ما باقی ماندن در خط اولینمان و نگذشتن به لاتینی منفعتناکتر است.در خصوص از جانب هر کس حقوق استفاده همه گونه الفبا، البته، نباید هیچ گونه ممانعت باشد."
بعدتر، سال ۱۹۳۰ ا. لوناچرسکی-آکادمسیون فرهنگستان علوم اتحاد شوروی، یکی از چهرههای معروف سیاسی دولت شوروی نوشته بود، که "در تمام زمان راهبری من به کمیته معارف خلق روسیه ما پیشنهادهای زیادی عاید به سادگی منبعده املا و استفاده الفبای لاتینی را گرفتیم" (موف. نک.: لونچرسکی ا. لتینیزتسیه روسکای پیسمیناست/ کولتوره ا پیسمینّاست واستاکه. سبارنیک.-بک و، ۱۹۳۰.-کن. ۶.-ص.۲۱-۲۳).
تبدیل خط مردم مسلمان دولت شوروی ماهرانه اجرا گردید، که با مقصد استفاده خط یگانه لاتینی برای تمام مردم سابق شوروی، حتی در ماه نوامبر سال ۱۹۲۹ در ریاست علم نزد کمیته معارف خلق روسیه با سروری پروفسور ن. یکاولف و در هیئت متخصصان طبع و نشر پروفسوران م. شیلکنف، و. نیکالهیف، م. گارشکف، تعلیم زبان روسی، پرفسوران پیشکوفسکی، کرینسکی، ابکوماو، پرفسوران زبانشناسان ژیرکاو، یکاولف، ا. سوخاتین، مهندس اختراعکار ازدکف، کاتب شورای ریاست علم کاستینکا، نماینده ملتها-و. لتکین و یومنکولاو، کمیسیون هم تأسیس داده بودند.
در قرار جلسه آخرین کمیسیون در سال ۱۹۳۰ خلاصه در وقتهای نزدیک حتما گذشتن به الفبای بینالملل لاتینی ثبت و پیشنهادات خود را به شورای ریاست علم کمیته معارف خلق فرستاد.
ولی نه تنها این پیشنهادها به انابت گرفته نشد، بلکه کمیسیون برهم و در سال بهار ۱۹۳۳ شعبه فرهنگ کمیته مرکزی به کمیته لاتینی کنانی سپارش قطعی داد، که الفبای روسی خلقهای دیگر عوض کرده نشود.
خلقهای مسلمان سابق صاحب الفبای عربی تحصیل را با الفبای لاتینی ادامهمیدادند، که در آغاز سال ۱۹۳۶ در اتحاد شوروی ۶۸ الفبای لاتینی اساس موجود بود.
سال ۱۹۳۹ بعد ترور، قتل و زندانی فاضلان و دانشمندان و چهرههای شناخته خلق و ملتهای گوناگون شوروی بی هیچ گونه بحث و مناظره در بین اکثریت خلقها و ملتهای دولت شوروی الفبای یگانه روسی جاری گردید و با همین بیت و غزل تبدیل الفبای عربیاساس به لاتینی، منفعت و فایده آن به انجام رسید.
دو بار تبدیل الفبا در بین دو دهساله در تاریخ حادثه نادر است. چون عوض طبیعی خط، که در تاریخ واقع شده است، وقت طولانی را طلب مینماید. دو بار تبدیل الفبا در مدت دو دهساله دو نسل ملت تاجیک را بیسواد و از همه درداورش این است، که تاجیکان را از فرهنگ بیش از هزارسالهاش محروم ساخت. حتی گروهی از عالمان روس در مطبوعات روسی آسیای میانهدر سالهای ۲۰ سده گذشته دعوا پیش آوردند، که برای تاجیکان باید زبان تازه ایجاد کرد.
به نظر آنها زبان تاجیکی دارای تاریخ بیش از هزارساله برای افاده غایههای انقلابی ناکفایه بود.
با هر راه و وسیله، به ویژه ساده کردن زبان مطبوعات به جایی کلمه و اصطلاحات معروف تاجیکی کلمه و اصطلاحات روسی را داخل میکردند، که این روند در سالهای سیام سده ۲۰ خیلی زیاد به نظر میرسد.
حتی کوشش کاستن نفوذ زبان تاجیکی بر زبانهای دیگر خلقیت و ملتهای این سرزمین سرعت تازه کسب نموده بود، که بنا بر شمرد یکی از محققان مرک دیکّینز در سالهای ۱۹۲۳-۱۹۴۰ کلمههای عربی و فارسی در زبان ازبکی از ۳۷ درصد به ۲۵ درصد کاهش یافته، کلمههای روسی از ۲ درصد به ۱۵ درصد افزایش پیدا کرده است.
"نمونه ادبیات تاجیک" و مرز سیاسی تاجیکان
مسئله دیگر بسی مهم زمان سرنوشتساز و تقدیرسوز ملت تاجیک در سالهای ۲۰ سده ۲۰ موجودیّت ملّت تاجیک بود، که پانترکیست ها با دستگیری حامیان خویش در مرکز دولت شوروی با تمام راه و وسیله موجودیت ملت تاجیک را انکار میکردند.
منفعتهای این خلق قدیمی اصل سرزمین را نادیده میگرفتند. دعوا پیش میآوردند، که تاجیک نام قومی نیست.
آنها همان ترکانند، که با تأثیر مدرسه زبان فارسی را قبول کردهاند.
هیچ نمیخواستند، که این ملت صاحب دولت و تمدن و فرهنگ بعد هزار سال سقوط نخستین دولت متمرکز خود- آل سامان صاحب دولت گردد.
در همین دوران بسی مرکب استاد عینی چون مرد میدان جولان کرد و روی به تاریخ آورده، توانست به دهان صاحبان بحث ساخته و بافته و شبهه و غرضهای بیپایه با برهان و دلایل قاطع مُهر خاموشی زند.
اول در تأسیس نخست روزنامه دوران نو «آواز تاجیک» فعالانه شرکت ورزیده، در مقالههایش سخن را از خصوص مکتب و معارف، کتابهای درسی و قابلیت تشکیلاتی تاجیکان کوهستان آغاز نمود و با تحلیل های همهجانبه و نتایج علمی به خلاصه مهم "کار تاجیکستان گل کردنیست" رسید.
ثانیا، با پیشنهاد و دستگیری فرزند فرزانه ملت عبدالقادر محیالدینف، یکی از سروران وقت حکومت تاجیکستان مختار در هیئت ازبکستان، به تهیه و تصنیف "نمونه ادبیات تاجیک" شروع و با مراجعتی توسط روزنامه "آواز تاجیک" از عاشقان ادبیات تاجیک درخواست نمود، که "بازار ادبیات امروز بیشتر از پیشتر گرم است. اگر متاعی دارید، بیارید و اگر دماغی دارید، کار کنید! اینک گوی، اینک میدان! حکومت تاجیکستان وظیفه خود را ادا کرد. اکنون بینیم، تا کمیت قلم کدام شیرمرد دونده است و دست و پنجه کدام قهرمان نازکخیال صفحهآراست؟ عاشق بسیار است. وقت است، که شاهدان ادبی به مجلس بیپرده عرض جمال نمایند."
ولی "ادیبان تاجیک، که عمری به ادبیات مشغولی داشتند، در این عهد از رواج مسلک و پیشه خود به کلی مأیوس شده، خود را به گوشههای ناکامی کشیدند و به زبان حال گویا که مترنم "آن نیل معرفت، که تو دیدی، سراب شد| گردیدند». یعنی آن آرزو و نیازی، که از حکومت نو داشتند، عملی نمیگردید و به چشم سر میدیدند، که گفتار از پندار و رفتار تفاوت جدی دارد.
در واقع، سیدرضا علیزاده برین روزنامهنگار و ادیب طرفدار و ترنمگر شدید غایههای انقلابی و نخستین ترجمان آثار اساسگذار دولت شوروی لنین، که مسلک او را حق به قلم داده، در ورود استاد عینی به میدان سیاست حکومت نو نقش مهمی بازیده بود، در نیمه دوّم سالهای ۲۰ در ترغیب و تشویق نشاندادهای حکومت نو خاموش شد.
منبع تصویر، BBC World Service
صدرالدین عینی در دوره اتحاد جماهیر شوروی برای آشنایی تاجیکان با میراث فرهنگی از جمله شاهنامه فردوسی تلاش های بسیاری کرد
خود را به تألیف کتابهای درسی و ترجمه آثار ادیبان روس و دیگر خلقها اندرمان ساخته، تا به زمان محبوسی در سالهای شخصپرستی استالینی سکوت را اختیار کرد . . .
با وجود همه این ناامیدیها استاد عینی قرار داد، که جمعآوری مطالب و کتابت نمونهها را در مدت یک سال به آخر رساند.
استاد دیگر ادبیات نو تاجیک ابوالقاسم لاهوتی از این اقدام و سعی و تلاش استاد عینی شادمانی کرد، ولی انجام چنین کار مشکل را در مدت یک سال غیرامکان شمرد.
زیرا او خوب میدانست، که از یک طرف، دسترسی و گردآوری مواد در دستنویسهای پریشان ادیبان گذشته تاجیک در کتابخوانههای سمرقند و بخارا، تاشکند و قزان، مسکو و لنینگرد و دیگر کتابخوانه و آثارخانههای جهان بسی مشکل است و از طرف دیگر، انتخاب بهترین نمونهها از آثار گرانمای ادیبان گذشته، که هر کدامی دُرّ معنی سفته، قدر و منزلت سخن را به عرش اعلی برداشتهاند، وقت و زحمت میخواهد.
او از کتابخوانههای سمرقند و بخارا، از کتابخانه معروف راهنما و پشت و پناهش شریفجان مخدوم صدر ضیا، قاضیکلان وقت امارت بخارا، که بنا به اقرار استاد عینی برای «طلبه معنیجوی یک خزینه معلومات بیانتها» بود، نمونههایی به "نمونه ادبیات تاجیک" جمعآوری کرد و نمونههایی از آثار فرزندان اصلی این آب و خاک را جای داد. کتاب "نمونه ادبیات تاجیک"، که سال ۱۹۲۶ در مسکو به طبع رسید، برای تاجیکان چون شناسنامه ملّت خدمت کرد.
استاد عینی با تألیف "نمونه ادبیات تاجیک" حق تاجیکان را نه تنها به میراث فرهنگی، بلکه به موجودیت ملی اثبات کرده با دلیل و برهان تاریخ پرده آن اغواگران را درّانیده، به دهان آنها مُهر خاموشی زد.
خدمت شایسته و ارزنده استاد عینی و هممسلکانش را در آن ایّام ناکامیهای تاجیکان نباید فراموش کرد.
و واقعه دیگر مهم را در حیات فرهنگی تاجیکان در آن ایّام نیز نباید از خاطر برآورد، که آن مربوط است به تجلیل هزاره حکیم فردوسی.
ابوالقاسم فردوسی و مرز فرهنگی تاجیکان
به نظر ما، گسترش مرز فرهنگی تاجیکان از جشنواره هزاره حکیم ابوالقاسم فردوسی از سال ۱۹۳۴ سرچشمه میگیرد، که بدین مناسبت چند مقاله و رساله تألیف گردیده، کتابخانه بزرگترین جمهوری نام او را گرفت.
استاد عینی با اثر خود "در باره فردوسی و شاهنامه او" و تلقین تألیف رساله و مقالهها از جانب دیگر محققان تاجیکان را از دایره تنگ مرز سیاسی به مرز بزرگ فرهنگی راهبلدی و دایره حق تاجیکان را به میراث فرهنگی گذشته باز هم وسیعتر کرد.
در زمان استقلالیت کشورمان با سعی و تلاش و همت و کوشش پرزیدنت کشور امامعلی رحمان مرز فرهنگی تاجیکان از هندوستان و ترکیه تا به عراق و عربستان دامن گسترد.
جشن مولانای بلخی در سطح بینالمللی، ترمیم و تعمیر آرامگاه میرزا بیدل در هندوستان، سال بزرگداشت امام اعظم ابوحنیفه در کشور و برگزاری همایش بزرگ بینالمللی "میراث ابوحنیفه و مکالمه تمدن ها" از آن چارهبینی های مهمیست، که در همین دو-سه سال آخر با ابتکار بیواسطه سرور دولت راهاندازی شد.
در ادامهگسترش سیاست فرهنگ ملی بار اول بنیاد بزرگترین مسجد جامع در پایتخت کشور با استفاده از بهترنین دستاوردهای صنعت معماری تاجیکی و به خاطر تبدیل مسجدها از دایره تنگ تنها نمازگزاری به مرکز حقیقی معرفت و درک ماهیت فرهنگ اسلامی در زمان تضادهای شدید جهان معاصر شروع شد، که بیشک، در خودشناسی و خودآگاهی مردم نقش مهم خواهد گذاشت.
خوشبختانه، صاحباستقلالی کشور و تقویت سیاست فرهنگی حکومت تاجیکستان، بویژه سرور دولت تاجیکان امکانیت خوب تجدید نظر را به هر یک واقعه و حادثه تاریخی فراهم آورده و امروز میسزد، که وضع سیاسی و اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی و ادبیمان را از دیدگاه نو مورد ارزیابی و بررسی قرار دهیم.
بیشک و شبهه، در افشای معما و مشکلات تاریخ نه چندان دورمان روزگار و آثار فرزندان فرزانه ملت، از قبیل علاّمه احمد مخدوم دانش، واضح و شاهین، حیرت و سودا، عبدالرئوف فطرت و شریفجان مخدوم صدر ضیا، میرزا سراج حکیم و محمودخواجه بهبودی، عجزی و اسیری، استاد عینی و سیدرضا علیزاده و... چون منبع بااعتماد خدمت خواهند کرد و دامن اندیشه و ملاحظهامان را فراختر خواهند ساخت.
تقدیر و قسمت آنها به سرنوشت ملت کهن بنیاد تاجیک، پیوند ناگسستنی دارد.