حسن جنگجو و کودک سربازان؛ قربانیان جنگ یا قهرمانان ملی
- حامد فرمند
- فعال حقوق کودک
نیمه شهریور امسال خبر پیداشدن بازمانده جنازه حسن جنگجو، کسی که تصویر درازکشیدهاش در گل در حالی که اسلحه در دست دارد، از سمبلهای جنگ ایران و عراق محسوب میشود، خبر ساز شد. این بار، جنگجو نه تنها به عنوان یکی از قهرمانان ملی، بلکه از بعد دیگری نیز موضوع خبری بود: نقد کودک-سربازانی که قربانیان جنگ محسوب میشوند.
تصویر چهره کودکانه حسن جنگجو، سال ها در پشت جلد کتابهای مدارس و نقاشی اش روی دیوار مدارس نقش تبلیغاتی ایفا میکرد/ مادر حسن جنگجو در کنار نقاشی پسرش
البته در روزهای اخیر گروهی از کاربران شبکههای اجتماعی با استناد به روایت برادر حسن جنگجو تاکید دارند که او متولد ۱۳۳۹ شمسی بوده و در زمان حضور در جنگ در سال ۱۳۵۹ و کشته شدن در سال ۱۳۶۲ کودک محسوب نمیشده است. اما مجادله بر سر کودک-سرباز، تعریف این عبارت، نگاه امروزی به این پدیدهی تاریخ معاصر ایران و وضعیت امروز کودک-سرباز در قوانین و رفتار حکومت ایران، بحثی نیست که با تایید سن حسن جنگجو پایان پذیرد.
کودک-سربازانی که کودک نبودند
برادر حسن جنگجو در حالی از ۲۰ ساله بودن برادر خود در زمان جنگ سخن میگوید که طی سالهای جنگ، تصویر چهره کودکانه این رزمنده، پشت جلد کتابهای دوران راهنمایی و نقاشی اش روی دیوار مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان نقش تبلیغاتی ایفا میکرد.
با اینحال حتی اگر بپذیریم که حسن جنگجو تنها، چهرهای کودکانه داشته، اما اسامی و مشخصات نوجوانان بسیاری که درعملیاتهای نظامی کشته شدهاند، به صورت رسمی ثبت شدهاند. حسین فهمیده، نوجوان سیزده سالهای که روایت کشته شدنش، یکی از معروفترین روایات مرتبط با ادبیات جنگ است، از سوی آیتاله خمینی، رهبر و فرمانده کل قوای وقت لقب «رهبر» گرفت. مرحمت بالازاده، کودک سیزدهساله دیگری است که طبق روایات مندرج در شبکههای خبری نزدیک به اصولگرایان، با اصرار از آقای خامنهای، در مقام رییس جمهور، اجازه حضور در جبهه را پیدا کرد. او به آیتاله خامنهای گفت: «اگر رفتن ۱۳ سالهها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟»
روایتهای خانوادهها و نزدیکان بسیاری از نوجوانان کشته شده در جنگ هشت ساله ایران و عراق، از تلاش بسیاری از این نوجوانان برای تغییر شناسنامه، ورود غیرقانونی به جبهه و گرفتن مجوز از نهادهای رسمی مانند بسیج دانشآموزی یا مجموعههای غیررسمی مانند روحانیان و افراد با نفوذ حکایت دارد.
بیشتر بخوانید:
البته روایتهای رسمی، تمام ماجرای حضور نوجوانان در جبههها را بیان نمیکنند و نوجوانانی که به اجبار یا از روی ناآگاهی وارد فضای جنگ شدند، بخشی از روایتهای کمتر شنیده شده جنگ به حساب میآیند. بااینحال در میان خطوط روایتهای رسمی و تکرار شده، نگاه حاکم بر بخشی از جامعه و قانونگزاران قابل خواندن است. «کودکی» از نظر فرهنگی و قانونی، تعریف دقیقی ندارد. در نظام حقوقی و بخشی از فرهنگ رسمی، کودک، با تشخیص اینکه از نظر فکری، عقلی و احساسی بالغ شده یا نه، کودک محسوب میشود یا به بزرگسالی وارد شده است. همین نوع نگاه، یک جا زمینهساز ازدواج کودک میشود، در جای دیگر، به برخورد مانند یک بزرگسال با کودکی که مرتکب بزه شده منجر میشود و در بحث مورد اشاره این یادداشت، کودک-سرباز را توجیه میکند. از نظر این تفکر، نوجوانانی که در جنگ وارد شدند، از سن شناسنامهای خود بزرگتر بودند و کودک تلقی کردن آنها اشتباه است.
این نگاه به کودک-سرباز، زمینه ساز یا تقویت کننده نگاه قدسی و غیرقابل نقد به جنگ است. اما با فاصله گرفتن از جنگ، به نظر میرسد امکان بررسی زمینیتر جنگ فراهم شده باشد. همین تقدس زدایی کمک خواهد کرد تا نگاه نقادانه نسبت به حضور کودکان در جنگ قوت بگیرد. شاید از نشانههای بارز این نوع نگاه منتقدانه، زیر سوال بردن اسطورههایی مانند حسین فهمیده باشد. سرتیپ دوم مسعود بختیاری، از فرماندهان نیروی زمینی ارتش در زمان جنگ، در برنامه خشت خام، که به گفتوگو با شخصیتهای مختلف سیاسی، فرهنگی و نظامی اختصاص دارد، روایت نقل شده رسمی در مورد حسین فهمیده را زیر سوال میبرد. سرتیپ بختیاری در حالیکه بر لزوم حضور ارتش کلاسیک برای مقابله با ارتش مجهز و پرتعداد عراق در جنگ تاکید میکند، درباره زیرتانک رفتن نوجوان سیزده ساله و منفجر کردن تانک با نارنجک میگوید: «به هر حال جنگهای اینگونه اسطورهسازی میکند. اما من فکر نمیکنم بشود زیر تانک رفت و {آنرا منفجر کرد.}»
اما وجود چنین اسطورهای و تکرار افسانه زیر تانک رفتن او، یا نشر مکرر تصویر حسن جنگجو بر صفحات کتابها و دیوار مدارس نوجوانان چه کارکردی داشتهاست؟
هرچند پژوهشگران تاریخ جنگ نسبت به اعداد اعلام شده در مورد کشته شدههای جنگ هشتساله ایران و عراق با دیده تردید مینگرند، اما طبق آخرین رقم اعلام شده از طرف نهادهای رسمی، ۱۹۰ هزار نفر رزمنده ایرانی در جبهههای جنگ کشتهشدند. از این تعداد و بنا بر اطلاعات موجود، بیش از یک پنجم آنها دانشآموز و نوجوان بودهاند. به این ترتیب شاید مهمترین اثر ساخت اسطورهها و بازنشر افسانههای مرتبط با کودکان کشته شده در جنگ را بتوان در تهییج تعداد بیشتری نوجوان برای حضور داوطلبانه در جبههها دانست.
اما درحالی که به نظر میرسد بخشی از فرهنگ عمومی و نظام سیاسی جمهوری اسلامی، کودک سرباز را توجیه میکرده است، آیا ایران از نظر قواعد بینالمللی، الزامی به جلوگیری از درگیری مستقیم کودکان در جنگ داشته است؟
هر سال یادواره شهدای دانشآموز برگزار میشود و مقامات جمهوری اسلامی به تجلیل از کودک-سربازان و توجیه پذیرش حضور این کودکان در جنگها میپردازند
پیماننامهای که امضا نشده بود
ایران در سال ۱۳۷۳، شش سال پس از پایان جنگ، با این شرط به پیماننامه حقوق کودک پیوست که در جایی که مطابق با مقررات اسلامی باشد از اجرای آن سرباززند. به این ترتیب، در زمان جنگ ایران و عراق، یعنی در بین سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۷، ایران هنوز به پیماننامه حقوق کودک نپیوسته بود. البته حتی اگر ایران در دوران جنگ به این پیماننامه بینالمللی متعهد میبود و شرطی برای اجرای آن نداشت، بازهم کشته شدن بخشی از این کودکان طبق قوانین بینالمللی درآن دوران، قابل توجیه بود. طبق ماده ۳۸ پیماننامه حقوق کودک، حضور مستقیم کودکان در جنگ تا ۱۵ سالگی ممنوع بوده است و برای حضور در میادین جنگی، بین کودکان ۱۵ تا ۱۸ سال و بزرگسالان، اولویت با بزرگسالان بودهاست. تنها از سال ۲۰۰۰ میلادی، ۱۳۷۹ شمسی است که سن کودک - سرباز به ۱۸ سال افزایش پیدا میکند.
گرچه متعهد نبودن ایران به این عهدنامه بینالمللی، موضوع اخلاقی حضور کودکان در جنگ را منتفی نمیکند، اما نقد فعالان حقوق بشری و حقوق کودک به نگاه حاکمیت جمهوری اسلامی در مورد کودک-سرباز، تنها به رفتار گذشته این حکومت محدود نمیشود. جمهوری اسلامی همچنان از نوجوانان کشته شده جنگ هشتساله با افتخار یاد میکند و نشانههای تشویق و ترغیب نوجوانان به حضور در فضای جنگ را حفظ میکند. البته تلاش بخشی از فعالان رسانهای و خانواده حسن جنگجو به اثبات بزرگسال بودن او و تلاش برای حذف داستان حسین فهمیده از کتابهای دوران دبستان را شاید بتوان نشانههای کمرنگ ورود به مرحله تازهای از نگاه به پدیده کودک-سرباز تلقی کرد.
اما این نگاه تا چه اندازه به تمام حکومت ایران تسری یافته و تا چه اندازه قادر به تغییر قوانین به نفع حفظ حقوق کودکان است؟
کودک سربازان در انتهای قرن ۱۴ شمسی
سال گذشته در همین روزها بود که خبر افتتاح شهربازی بچههای انقلاب در منطقه کوهسنگی شهر مشهد با تصاویری از کودکانی که لباسهای نظامی بر تن دارند و با ابزارهای جنگی به بازی و آموزش مشغولاند، در رسانهها منعکس شد. همچنان هر سال یادواره شهدای دانشآموز برگزار میشود و مقامات جمهوری اسلامی به تجلیل از کودک-سربازان و توجیه پذیرش حضور این کودکان در جنگها میپردازند. بسیج دانشآموزی همچنان فعال است. امسال نیز نماهنگ کودکان مدافع حرم در رسانههای فارسی و انگلیسی زبان منتشر شد. در این نماهنگ، نوجوانان همان عبارتی را تکرار میکنند که در روایتهای رسمی از کودک-سربازان جنگ هشتساله شنیده و نقل شده است: «به امر رهبرم هماره جان به کف دارم».
همچنین روزنامه گاردین طی مطلبی در سال ۲۰۱۱ بنا به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران از حضور نوجوانان ۱۲ تا ۱۶ ساله برای سرکوب تظاهراتهای بعد از انتخابات ۱۳۸۸ در ایران مینویسد. به نظر میرسد اشاره این گزارش به نیروهای مسلح بسیج مساجد و مدارس باشد.
هر کدام از این نمونهها، نشانهای از زنده بودن تفکری است که به نقض نهادینه حقوق کودک انجامیدهاست و همچنان به صورت بالقوه و گاه بالفعل حضور کودک-سربازان را توجیه میکند.
به این ترتیب گرچه نقد کودک-سرباز از فضاهای غیررسمی و عمومی به حوزههای رسمی هم کشیده شدهاست، اما تنها زمانی که با گسترش این نقدها، فرهنگ عمومی نگاه خود به کودک را تغییر دهد و اثر خود را بر قوانین بگذارد، میتوان اطمینان نسبی پیداکرد که حکومت ایران در جنگهای منطقهای مانند سوریه یا در فعالیتهای نظامی دیگر، از کودکان استفاده نخواهد کرد.