نسبت جلیقه زردها و توافقات اقلیمی
- ناصر کرمی
- دانشگاه ترونهایم نروژ - اقلیمشناس
جلیقه زردها در اعتراض به افزایش قیمت بنزین دست در فرانسه به خیابان آمدند
دو ماجرا در هفتههای اخیر موضوع توافقات اقلیمی برای مهار گرمایش جهانی را تحت تاثیر قرار داد: نشست اقلیمی لهستان و جنبش موسوم به جلیقه زردها در پاریس. این دو واقعه نگرانی کنشگران محیط زیست را دامن زد.
نشست لهستان به این خاطر که عملا به دلیل عدم دستیابی به یک ضمانت اجرایی و صرفا تاکید بر موارد فنی که بدون برگزاری چنان نشست بزرگی هم قابل تصویب بوده اند به یک شکست تعبیر شد و تظاهرات جلیقه زردها هم به این دلیل که گفته شده افزایش قیمت بنزین نقطه آغاز بروز اعتراضات بوده است.
میدانیم که افزایش تدریجی بهای سوختهای فسیلی بخشی از رویکردهای مصوب توافقنامه پاریس برای کاهش گازهای گلخانهای است و از این نظر انتظار عجیبی نبوده که دولت فرانسه به عنوان یکی از پیشروان عقد توافقات اقلیمی در اجرای رویکردهای مرتبط پیشگام باشد و در این جهت قیمت بنزین را افزایش دهد.
توافقات اقلیمی در ذات خود به صورت اجتنابناپذیر مجموعهای سختگیریها، تغییر عادتها و البته افزایش هزینهها در زندگی روزمره را به همراه دارند. از این نظر، آیا میتوان گفت جلیقه زردها طلایه رودررویی توده مردم با توافقات اقلیمی هستند؟ آیا اعتراضات پاریس میتواند سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کنونی برای مهار گرمایش جهانی را تحت تاثیر قرار داده و توافقات اقلیمی را پس براند؟ آیا دلمشغولان محیطزیست در سراسر جهان باید در دوگانه ماکرون - جلیقه زردها سمت ماکرون بایستند و از او بخواهند در برابر "معترضان کوته بین" کوتاه نیاید؟ پاسخ به این پرسشها در ابتدا نیازمند اشاره به شماری از انگارههای مرتبط است.
در عدالت اقلیمی
یک فرض بنیادین در تدوین معاهدات اقلیمی رعایت عدالت است. عدالت اقلیمی چند وجه دارد اما مهمترین رکن آن این است که هزینه مهار گرمایش جهانی را حتی الامکان باید عاملان تغییر اقلیم بپردازند و نه قربانیان آن.
دیگر اینکه تقسیم تعهدات باید به نسبت توان متعهدان و وضعیت اقتصادی و معیشتی آنها صورت گیرد. به همین خاطر در توافق پاریس کشورهای غربی عمدتا تامین کننده هزینهها هستند و کشورهای جهان سومی مانند چین و هند عمدتا دریافت کننده کمک.
از این نظر آیا میتوان گفت توافق پاریس کاملا یک معاهده عدالتگرا است؟ قطعا نه. از آن جهت که مسئولیت را عمدتا متوجه دولتها کرده است و نه کمپانیها. واقعیت این است که نود درصد انتشار دی اکسید کربن توسط پنجاه کمپانی بزرگ چند ملیتی صورت میگیرد. اما برقراری سازوکاری که کمپانیها را پای میز یک توافق اقلیمی بنشاند به نظر ناممکن است و اینگونه است که توافق پاریس یقه دولتها را گرفته و دولتها هم که قراربوده به سراغ شرکتها بروند تاکنون چندان موفقیتی در این باره نداشتهاند.
یک فرض بنیادین در تدوین معاهدات اقلیمی رعایت عدالت است
اما به هر رو آنچه که بر روی کاغذ ساده به نظر میرسد در اجرا دشوار و پیچیده است: چگونه میتوان شرکتهای بزرگ نفتی را به واسطه نقششان در گرمایش جهانی تنبیه کرد؟
مثلا با سرشکن کردن هزینههای مهار گرمایش جهانی مابین این شرکتها؟ طبیعتا آنها نیز همین هزینهها را روی قیمت سوختهای فسیلی منظور خواهند کرد و قابل انتظار است که فیالمثل قیمت بنزین چند برابر شود. چاره کار تقسیم مداراجویانه و گام به گام هزینهها است. مثلا برقراری نوعی مالیات سوخت که صرف توسعه انرژیهای پاک شود. قاعدتا هر مقدار کاهش مصرف سوختهای فسیلی بهترین راه برای گذاشتن بار مهار گرمایش روی دوش شرکتهای نفتی است. شش سنت افزایش در قیمت بنزین در فرانسه شاید هم از همین دید قابل ارزیابی باشد. اما میبینیم که چه نتایجی به دنبال داشته است.
در انگاره چپ سبز
چرا توافق پاریس (۲۰۱۵) ضمانت اجرایی و حقوقی واقعی ندارد و چرا نشستهای مراکش (۲۰۱۶) و لهستان (۲۰۱۸) نیز در تصویب چنین سازوکارهایی ناموفق بودند؟
به هر رو نفت سوخت محرک اقتصاد جهانی است. اساسا دوره کنونی تاریخ "عصر مدنیت نفتسوز" نامیده میشود. نمیتوان اقتصاد جهان را از حرکت بازداشت. مگر آنکه در ابتدا سوخت جایگزین به اندازه کافی و قابل دسترس برای همه فراهم شده باشد و میدانیم که سهم سوختهای پاک در سوخت مصرفی روزانه جهان هنوز به سه درصد هم نرسیده است. بهواقع این جنگی است مابین محیطزیستیها و کاپیتالیسم. و نفت خون کاپیتالیسم است. نمیتوان با پند و اندرزهای محیطزیستی در باره خطری که آثار واقعی آن قرار است چند دهه بعد رخ دهد از کاپیتالیسم بخواهیم هم اکنون متقبل زیان عظیم کاهش عرضه سوختهای فسیلی شود.
اینکه در فرانسه و مراکش و لهستان سیاستمداران از امضای هر گونه تعهد واقعی الزامآور سرباز زدند به واقع بازتابی است از چالش بین کاپیتالیسم و محیط زیست. از همین رو گفته میشود که آلترناتیو وضعیت موجود برآمدن چپ سبز خواهد بود. چپی که کاپیتالیسم را واپس براند و وادارش کند به تمکین در برابر توافقات و تعهدات محیط زیستی.
چپ سبز با چپ سنتی این تفاوت بنیادین را خواهد داشت که دغدغه آن نه چگونگی توزیع ثروت، بلکه چگونگی تولید آن خواهد بود.
در بازسازی مابعدطبیعی
هر برنامه جامعی برای مهار گرمایش جهانی بسیار پیچیده خواهد بود اگر فرض کنیم جلیقه زردها نماینده توده مردم هستند و پیشرانه اعتراض آنها واقعا فقط افزایش بهای بنزین است.
سیاستمداران البته نمیتوانند چندان از خطوط قرمز کاپیتالیسم بگذرند و آن چنان که در پاریس میبینیم مردم هم با خشونتبارترین روشها حاضرند رودرروی توافقات اقلیمی بایستند. پس چه کسی قرار است کره زمین را حفظ کند؟
به همین روست که گفته میشود اساسا گرمایش جهانی فرصتی است برای بازسازی مفهوم رفاه و رستگاری و پیشرفت برای بشر. این فقط یک بحث فنی و علمی نیست. فقط با روشهای اقتصادی نمیتوان گرمایش جهانی را مهار کرد. ابزار سیاسی بسیار ناکاراست در برابر آن تحول بزرگی که باید رخ بدهد تا جهان تن بدهد به دوران کم کربن.
جهان نیازمند یک "بازسازی مابعد طبیعی" است
یک مثال: خیلی از شهروندان کشورهای غربی اساسا از گرمایش جهانی منتفع میشوند. عمده آثار منفی تغییر اقلیم در کشورهای جنوب رخ میدهد. مضاف بر اینکه این آثار عمدتا سی یا چهل یا پنجاه سال بعد پدیدار خواهند شد. پس چرا باید یک شهروند غربی (مثلا یک کارگر اهل پاریس) هزینه بدهد برای خطری که قرار است سی سال دیگر جایی را در ده هزار کیلومتر دورتر تهدید کند؟
اینجاست که گفته میشود جهان نیازمند یک "بازسازی مابعد طبیعی" است. یعنی سطح تغییر بالاتر از علم و اقتصاد و سیاست است. این تغییر باید در حوزه اخلاق و اندیشه رخ دهد. جهان برای مهار تغییر اقلیم نیازمند رویکرد معنوی تازهای است.
در نسبت تراژدی و قانون
واقعیت این است که غالب قوانین موثر محیطزیستی متعاقب وقوع فجایع بزرگ طبیعی تصویب شدهاند. قوانین ایمنسازی ساخت و ساز، یادگاری از زلزلههای بزرگ و مرگبار هستند. منع مصرف مواد شیمیایی مرگبار (مثل کود ددت) فقط متعاقب بروز فجایع مرتبط رخ داده است. اگر آن سونامی بزرگ نیامده بود کماکان تاسیسات ساحلی در جنوب شرق آسیا به شکل سابق ساخته میشدند. اگر چه روی کاغذ همه میدانستند ممکن است روزی چنان سونامی بیاید و سواحل در برابر آن کاملا ناایمن هستند. هنوز بشر فاجعهای بزرگ ناشی از تغییرات اقلیمی را تجربه نکرده است.
آنچه که گفته میشود فقط حاصل مدلهای کامپیوتری در مراکز تحقیقاتی است. توافقات اقلیمی و تعهدات فردی در مقابل این توافقات قاعدتا پا به پای فجایع اقلیمی پیش خواهند رفت. با هر فاجعه بزرگتر توافقی محکمتر با ضمانت اجرایی جدیتر برقرار خواهد شد و البته مردم هم نسبت به اجرای آن متعهدتر خواهند بود. تا پیش از آن قابل پیشبینی است که حتی کوچکترین سختگیریهای اقلیمی جلیقه زردها را به خیابان بکشاند.
آنچه که گفته شد فقط انگارههایی بودند بنا نهاده بر این فرض که اعتراضات پاریس ناشی از افزایش قیمت بنزین باشد.
اما واقعا این فرض قابل تایید نیست. معترضان پاریس خواستههای دیگری هم دارند. شاید درستتر این باشد که آنها را معترضان به شرایط دشوار اقتصادی بنامیم و نه معترضان به توافقات اقلیمی.
در عین حال جمع بست آنچه که در فرانسه رخ میدهد و آنچه که در لهستان رخ داد ما را به یک نتیجه میرساند:
در برابر آن کار بزرگی که باید برای مهار گرمایش جهانی انجام شود نسل کنونی بشر مثل کودک نابالغی است که مسئولیتی بزرگ و پیچیده را ناگهان روی دوشش گذاشته باشند. زود است که این کودک بربالد و بداند چه دشوار است راهی که پیش روی اوست.