رهایی از داغ بردگی جنسی

زنانی که خالکوبیهای دوران اسارتشان را میپوشانند
الین یونگ
«یک گل است که شکفته میشود به شکل پروانه در میآید و به سوی آزادی میپرد. چون الان حس میکنم آزادم.»
هالی

هشدار: این مقاله حاوی توصیفاتی است که شاید برای برخی خوانندگان ناراحت کننده باشد.
به مدت ۱۷ سال، چند قواد، هالی را مجبور کردند با مردهای بیشماری همبستر شود. چهار سال پیش، او سرانجام از دنیای قوادها گریخت.
هالی میگوید یکی از قوادهایش، داد خالی روی بدنش زدند که میگفت: «عشق یعنی وفاداری». آن مرد روی تن بیشتر زنانی که برایش کار میکردند، یا این طرح را میزد یا این یکی: «عشق یعنی پادشاهی»
میگوید: «میخواهد اسمش را روی تن آدم حک کند. مثل یادگاری، انگار که مایملکش باشی. همه میدانند که روسپی او هستی.»
هالی که حالا ۳۶ ساله است، پس از دوران کودکی پر از محرومیت و سواستفاده، در ۱۵ سالگی به بردگی جنسی فروخته شد.
به ۱۷ یا ۱۸ سالگی که رسیدم، بیشتر از آن که بتوانم بشمارم، به من تجاوز شده بود.
به رغم شروعی چنین دشوار در زندگی، هالی میگوید که در ابتدا، درسش خیلی خوب بود.
«درس خواندن، فرار از واقعیت زندگیام بود. کلاس اول، معلمی بود که نام خانوادگیاش با من یکی بود. وانمود میکردم مادرم است، چون در حسرت رابطه ای با مادر [واقعی] خودم بودم.»
مادر هالی از سر درماندگی، او را به والدین خودش سپرد.
«یادم هست که به من میگفتند "هرزه"، "روسپی"، "یک گه سگ بی ارزش مثل مادرت"، قبل از این که اصلا معنی این حرفها را بفهمم.»
هالی میگوید که از سن ۱۲ سالگی هر روز در خانه ماری جوانا میکشید و بعد بهسرعت به مواد سنگینتر رو آورد.
«این زندگی "عادی" من بود – کل زندگیام همین بود.»
میگوید برای تخلفاتی مثل مدرسهگریزی و مشروبخواری زیر سن قانونی مرتب به ندامتگاه نوجوانان میرفت، تا آن که سرانجام در ۱۵ سالگی از یک ندامتگاه گریخت و برگشت تا با مادرش زندگی کند.
«یکی از بدترین تصمیمهایی بود که در عمرم گرفتم، چون دو هفته بعد از این که پیش مادرم برگشتم، با هم مواد میزدیم. یک ماه بعد، با هم تنفروشی میکردیم.»
هالی میگوید وقتی از استثمار مادرش درمانده و خسته شد، مردی او را هدف گرفت و از او خواست به گروه کارگران جنسیاش بپیوندد.
«ظاهرش خوب بود – جواهرات پر زرق و برق، کفشهای قشنگ، لباسهای شیک داشت، کلی پول داشت و کلی زن دور و برش بودند. به نظر میرسید از آنها مراقب میکند و هر وقت مواد بخواهند برایشان تامین میکند. برای همین قبول کردم. به تیم او ملحق شدم و قدم به جهنم گذاشتم.»
به گفته هالی، آنچه در پی آمد، سالها خشونت، سوءاستفاده جنسی و تهدید به مرگ بود.
«به ۱۷ یا ۱۸ سالگی که رسیدم، بیشتر از آن که بتوانم بشمارم، به من تجاوز شده بود. مرا ربوده بودند، گروگان گرفته بودند، چاقو خورده بودم، گلوله خورده بودم.»
محیطی که هالی در آن کار میکرد بینهایت خشن بود. اعضای این باندها معمولا برای آنکه به قربانیانشان نشان دهند صاحب قدرتند، به آنها تجاوز میکردند.
بنابراین برای هالی، تتوهایی که به زور زده بود تا وفاداریاش به باند را نشان دهد، به تزئیناتی ناخوشایند بدل شد. خالکوبیها نماد سالها زجر و عذابش بودند.

تتوی انگشت هالی – قبل و بعد
تتوی انگشت هالی – قبل و بعد
پس از فرار، هالی شنید خیریهای به نام «سروایورز اینک» (خالکوبی جان به در بُردگان) وجود دارد که مجانی، خالکوبیهای جان به در بُردگان از دنیای بردگی جنسی را میپوشاند.
به آنجا رفت که طرحی را انتخاب کند تا خالکوبی «عشق یعنی وفاداری» وسط کتفش را بپوشاند.
«یک گل است که شکفته میشود به شکل پروانه در میآید و به سوی آزادی میپرد. چون الان حس میکنم آزادم. حالا میتوانم برای زندگی خودم و مرحله بعدیاش تصمیم بگیرم. هیچوقت چنین اختیاری نداشتهام. همیشه یک نفر مثل عروسک خیمهشب بازی کنترلم میکرد. امروز دیگر کسی کنترلم نمیکند.»

خالکوبی جدید پشت هالی
خالکوبی جدید پشت هالی

هشدار: این مقاله حاوی توصیفاتی است که شاید برای برخی خوانندگان ناراحت کننده باشد.

به مدت ۱۷ سال، چند قواد، هالی را مجبور کردند با مردهای بیشماری همبستر شود. چهار سال پیش، او سرانجام از دنیای قوادها گریخت.
هالی میگوید یکی از قوادهایش، داد خالکوبیای روی بدنش زدند که میگفت: «عشق یعنی وفاداری». آن مرد روی تن بیشتر زنانی که برایش کار میکردند، یا این طرح را میزد یا این یکی: «عشق یعنی پادشاهی»
میگوید: «میخواهد اسمش را روی تن آدم حک کند. مثل یادگاری، انگار که مایملکش باشی. همه میدانند که روسپی او هستی.»
هالی ۳۶ ساله، پس از دوران کودکی پر از محرومیت و سواستفاده، در ۱۵ سالگی به بردگی جنسی فروخته شد.
به رغم شروعی چنین دشوار در زندگی، هالی میگوید که در ابتدا، درسش خیلی خوب بود.
«درس خواندن، فرار از واقعیت زندگیام بود. کلاس اول، معلمی بود که نام خانوادگیاش با من یکی بود. وانمود میکردم مادرم است، چون در حسرت رابطه ای با مادر [واقعی] خودم بودم.»
مادر هالی از سر درماندگی، او را به والدین خودش سپرد.
«یادم هست که به من میگفتند "هرزه"، "روسپی"، "یک گه سگ بی ارزش مثل مادرت"، قبل از این که اصلا معنی این حرفها را بفهمم.»
هالی میگوید که از سن ۱۲ سالگی هر روز در خانه ماری جوانا میکشید و بعد بهسرعت به مواد سنگینتر رو کرد.
«این زندگی "عادی" من بود – کل زندگیام همین بود.»
به ۱۷ یا ۱۸ سالگی که رسیدم، بیشتر از آن که بتوانم بشمارم، به من تجاوز شده بود.
میگوید برای تخلفاتی مثل مدرسهگریزی و مشروبخواری زیر سن قانونی مرتب به ندامتگاه نوجوانان میرفت، تا آن که سرانجام در ۱۵ سالگی از یک ندامتگاه گریخت و برگشت تا با مادرش زندگی کند.
«یکی از بدترین تصمیمهایی بود که در عمرم گرفتم، چون دو هفته بعد از این که پیش مادرم برگشتم، با هم مواد میزدیم. یک ماه بعد، با هم تنفروشی میکردیم.»
هالی میگوید وقتی از استثمار مادرش درمانده و خسته شد، مردی او را هدف گرفت و از او خواست به گروه کارگران جنسیاش بپیوندد.
«ظاهرش خوب بود – جواهرات پر زرق و برق، کفشهای قشنگ، لباسهای شیک داشت، کلی پول داشت و کلی زن دور و برش بودند. به نظر میرسید از آنها مراقب میکند و هر وقت مواد بخواهند برایشان تامین میکند. برای همین قبول کردم. به تیم او ملحق شدم و قدم به جهنم گذاشتم.»
به گفته هالی، آنچه در پی آمد، سالها خشونت، سوءاستفاده جنسی و تهدید به مرگ بود.
«تا به ۱۷ یا ۱۸ سالگی برسم، بیشتر از آن که بتوانم بشمارم، به من تجاوز شده بود. مرا ربوده بودند، گروگان گرفته بودند، چاقو خورده بودم، گلوله خورده بودم.»
محیطی که هالی در آن کار میکرد بینهایت خشن بود. اعضای این باندها معمولا برای آنکه به قربانیانشان نشان دهند صاحب قدرتند، به آنها تجاوز میکردند.
بنابراین برای هالی، تتوهایی که به زور زده بود تا وفاداریاش به باند را نشان دهد، به تزئیناتی ناخوشایند بدل شد. خالکوبیها نماد سالها زجر و عذابش بودند.

خالکوبی انگشت هالی – قبل و بعد از اصلاح
خالکوبی انگشت هالی – قبل و بعد از اصلاح
پس از فرار، هالی شنید خیریهای به نام «سروایورز اینک» (مرکّب جان به در بُردگان) وجود دارد که به رایگان، تتوهای جان به در بُردگان از قاچاق سکس را میپوشاند.
به آنجا رفت که طرحی را انتخاب کند تا تتوی «عشق یعنی وفاداری» وسط کتفش را بپوشاند.
«یک گل است که شکفته میشود به شکل پروانه در میآید و به سوی آزادی میپرد. چون الان حس میکنم آزادم. حالا میتوانم برای زندگی خودم و مرحله بعدیاش تصمیم بگیرم. هیچوقت چنین اختیاری نداشتم. همیشه یک نفر مثل عروسک خیمهشب بازی کنترلم میکرد. امروز دیگر کسی کنترلم نمیکند.»

تتوی جدید پشت هالی
تتوی جدید پشت هالی
خالکوب

مایک پریکت، هنرمند تتوکار (خالکوب) که «برند» هالی را تغییر داده، میگوید که از تعداد دفعاتی که از او خواستهاند چنین کاری بکند، شوکه شدهاست.
«قاچاق انسان یکی از چیزهایی بود که هیچوقت واقعا به آن توجه نداشتم. چیزی بود که توی خبرها میدیدم که در کشور ما اتفاق میافتد، نه در حیاط خانه خودم.»
او متوجه تحولی نگرانکننده هم شدهاست.
«احتمالا در یک و نیم تا دو سال گذشته [تتوهای برندی] خیلی بزرگتر شدهاند. وقتی کارم را شروع کردم، این برندها به اندازه توپ تنیس بود. حالا تتوهای بیشتری هست که به جای یک جلسه [برای پوشاندنشان] تا پنج جلسه وقت میگیرد.»

مایک پریکت در حال کار
مایک پریکت در حال کار
«سروایورز اینک» تخمین میزند که ۹۰ درصد قربانیان قاچاق سکس در آمریکا به این شکل، «داغ» زده شدهاند. این سازمان خیریه فقط در شهر کلمبوس، مرکزی ایالت اوهایو، و مناطق اطراف آن، بر برندزدایی از ۲۰۰ زن نظارت کردهاست.
رایجترین خالکوبیها نقش تاج، کیسههای پر از دلار، نشانههای باند تبهکار، یا کلمات «متعلق به» [و در پی آن نام باند، یا نام رئیس باند] است. بسیاری از خالکوبیها به طور خاص به رابطه قاچاقچی سکس با قربانیاش مربوط است.
نشان دادن مالکیت، غیراخلاقی است...سازوکاری است برای کنترل فرد
مری فیشر، مدیر سروایورز اینک، میگوید این خالکوبیها تاکتیکی برای سوءاستفادهاند.
«نشان دادن مالکیت، غیراخلاقی است. سازوکاری است برای کنترل فرد، برای متقاعد کردن قربانی به این که بدنش دیگر مال خودش نیست: "من مالک بدنت هستم، میتوانم هر کاری بخواهم با بدنت بکنم."»
«باورم نمیشد که چه عده زیادی عملا کلمات "متعلق به" و اسم خودشان را خالکوبی میکنند. برایم خیلی تکان دهنده بود.»
او میگوید در برخی موارد خالکوبی را به زن تحمیل میکنند، اما گاهی زنها خودشان میخواهند تتو (خالکوبی) داشته باشند تا وفاداریشان به قوادشان را نشان بدهند، یا برای جلب حمایت آنها در خیابان، یا به صورت وسیلهای برای حفظ یا به دست آوردن دوباره مایحتاج اولیه از رئیس باند.
«[قوادها] در ابتدا به [زنانی که در باندشان هستند] خیلی محبت میکنند، بعد این محبت را قطع میکنند و زنان را به رقابت با یکدیگر وا میدارند، تا تلاش کنند ولو اندکی از توجه قوادها را دوباره به دست بیاورند.»
مایک میگوید ناراحتکنندهترین خالکوبیای که تغییر داده، تصویر دو شیطان در حال آمیزش جنسی روی کمر یک قربانی قاچاق انسان به نام «جن» بوده است.
در سال ۲۰۱۵، اندکی پس از فرار از دست قاچاقچیان انسان، جن آن را با دستهگلی شاداب جایگزین کرد - کاری که چهار جلسه طولانی و عذابآور طول کشید.

تتوی جدید کمر جن
تتوی جدید کمر جن
او میگوید تصورش این است که قواد او خیال میکرد این تتو برایش پول بیشتری در میآورد.
«به گمانم خیال میکرد با مزه و خندهدار است.»
مجرم جنسی

برای جفری بیگلی، پول قطعا انگیزه مهمی بوده است. او یک قاچاقچی انسان و قواد است که محکوم شده در کانون بازپروری «نوبل» در ایالت اوهایو زندانی است.
بیگلی زنها را به بهای دستکم ۱۲۵ دلار برای هر بار سکس میفروخت - بعضی زنها روزی با ۱۲ مشتری سروکار داشتند. زمانی بود که او قواد حدود ۵۰ زن بود.
بیگلی در ماه آوریل همراه مردی دیگر به نام کرتیس گاست به جرم قاچاق زنان و استفاده از مواد مخدر برای کنترل آنان محکوم شد. گاست به ۱۳ سال زندان، بیگلی به ۱۰ سال.
بیگلی میگوید زنها را در خیابان و در برخی موارد مستقیما از زندان «استخدام» میکرد. او نشریهای از یک مغازه محلی میخرید که هر هفته فهرست زنان زندانی جدید و جرایمشان را منتشر میکرد. او میگوید بعد به ملاقات زنهایی که به جرم تنفروشی محکوم شده بودند میرفت، و به آنها پیشنهاد میداد در ازای پرداخت وثیقهشان، برایش کار کنند.
خیلی از مشتریهای ما مدیران شرکتهای بزرگ بودند
به گفته بیگلی، بعد زنها را آرایشگاه میبردند، برایشان لوازم آرایش، فرآوردههای بهداشتی، لباسهای مارکدار و غذا میخریدند تا توی عکسهایی که بعدا برای فروختنشان به کار میرفت، زیبا به نظر برسند.
بیگلی میگوید: «از [فروشگاه لباس زیر] "ویکتوریا سیکرت" یا امثال آن برایشان لباس میخریدیم. خانهای داشتیم که میتوانستند بروند آنجا و چند هفته استراحت کنند و غذا بخورند تا دوباره سرحال بیایند.»
«بعد از چند هفته، وقت کار بود.»
او میگوید زنها را معمولا در وبسایت «بکپیج دات کام» تبلیغ میکردند - یک بازار آنلاین برای خرید و فروش سکس، که پلیس فدرال آمریکا (افبیآی) آن را در آوریل ۲۰۱۸ بست.
به گفته بیگل، زنها را به جاهای مختلف ایالت اوهایو هم میبردند تا آنها را در جریان رخدادهای ورزشی مهم از قبیل مسابقه اسبدوانی «کنتاکی داربی» بفروشند.
تنها پشیمانی بیگلی از این است که به دام افتاد.
او ادعا میکند که زنهایی که برایش کار میکردند میتوانستند هر وقت که بخواهند دست از کار بکشند، اما او برایشان «بهترین مواد» را تهیه میکرد.

جفری بیگلی
جفری بیگلی
«وضع من تقریبا مثل خود آنها بود. درست مثل آنها نشئه میشدم. من درست مثل آنها برای تامین مواد کار میکردم.»
به گفته وزارت دادگستری آمریکا، حدود ۸۳ درصد از قربانیان قاچاق انسان و قوادی در این کشور، شهروند آمریکا هستند. به گفته «اکپت-یو اس ای» - سازمان مردمنهادی که هدفش پایان دادن به سوءاستفاده از کودکان است - میانگین سنی قربانیانی که بار اول گرفتار این باندها میشوند بین ۱۲ تا ۱۴ سال است.
در آمریکا، قانون حمایت از قربانیان قاچاق انسان، قاچاق سکس را تحمیل یا فشار آوردن انسانها برای عرضه سکس در ازای پول، یا بهکارگیری کودکان زیر ۱۸ سال برای این کار تعریف میکند.
«پولاریس»، پروژهای که هدفش محو بردهداری نوین است، میگوید که خط تلفن اضطراری ملی برای قاچاق انسان، در فاصله سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۷، حدود ۳۴۷۹۹ گزارش در باره قاچاق سکس دریافت کرد.
"تقریبا هر تنفروشی که میبینیم زمانی که کودکی بوده، علی رغم میل خودش، قاچاق شده است"
اسکات آرنولد، خانه امن گریس هیون

"تقریبا هر تنفروشی که میبینیم زمانی که کودکی بوده، علی رغم میل خودش، قاچاق شده است"
اسکات آرنولد، خانه امن گریس هیون

به گفته اسکات آرنولد، مدیرعامل «گریس هیون» -- خانه امنی در کلمبوس که کودکان قربانی قاچاق سکس را جا میدهد – در هر زمان حدود سه هزار دختر زیر سن قانونی در ایالت اوهایو در خطر قاچاق هستند.
او میگوید: «اولین مرحله در خانه خودشان اتفاق میافتد. ممکن است مادر معتادی داشته باشد که برای خرید مواد، پول لازم دارد. ممکن است مادری داشته باشد که مردها را به خانه میآورد – حالا چه پدرشان، چه اغلب یک دوست پسر – که شروع میکند به دستمالی بچه و قضیه از آنجا شروع میشود.»
«یک مسیر معمول دیگر، این است که یک فرد کم سن و سال رابطه نابهنجاری با خانوادهاش داشته باشد، چه خشونت باشد، چه فقط زندگی خانوادگی ناشاد. چنین کودکی در این خطر است که یک مرد بزرگتر در زندگیاش ظاهر شود و به گونهای رفتار کند که انگار عاشقش شده [اما در واقع او را فریب میدهد].
«این بچهها بهشدت نیاز به کمک دارند. تقریبا هر تنفروشی که میبینیم زمانی کودکی بوده که به رغم میل خودش، قاچاق شده و فریب خورده تا به این وضع بیفتد. وقتی ماجرا را از این دید نگاه کنیم، ناگهان دچار وحشتی دوچندان میشویم.»
او میگوید در کشورهایی مثل آمریکا، از آنجا که کارگر جنسی بودن را معمولا انتخابی آزادانه تلقی میکنند، در حوزه عمومی، آن حس بحران که باید در باره قاچاق سکس وجود داشتهباشد، غایب است.
«[مردم و مسئولان] فیلم سینمایی "زن زیبا" را تماشا میکنند و به خودشان میگویند: "عجب، پس این یک انتخاب شخصی است که هر وقت بخواهد میتواند تمامش کند." ولی این طور نیست.»
با آن که کتکم میزد، حس میکردم از من مراقبت میکند.
هالی میگوید باور غلطی هم وجود دارد مبنی بر این که قاچاق سکس جرمی است که تنها در مرزهای بین کشورها اتفاق میافتد، یا نتیجه آدمربایی است.
به رغم یک عمر مورد سوءاستفاده، بهرهبردای و آسیب بودن، هالی عاقبت توانست از دست آخرین قوادش بگریزد. ولی میگوید که فرار جسمی چالش اصلیاش نبود. «هیچوقت خودم را قربانی قاچاق انسان تصور نمیکردم.»
در عوض، میگوید که نسبت به قوادهایش «پیوندی براساس زجر» حس میکرد. در باره یکی از آن مردها میگوید: «با آن که کتکم میزد و وقتی بیدار میشدم به من تجاوز میکرد، حس میکردم از من مراقبت میکند.» او میگوید که گاهی حتی به او احساس عشق میکرده است. «همیشه کنارم بود، احتمالا یکی از آدمهای انگشتشمار زندگیام بود که حضورش ادامه داشت.»
سازمانهای خیریهای که با قاچاق انسان مبارزه میکنند میگویند که شماری از قربانیان قاچاق، نشانههایی از «سندروم استکهلم» بروز میدهند – یعنی شرایطی روانی که در آن قربانیان آدمربایی، با آدمرباها پیوندی احساسی برقرار میکنند.
انگار پردهای از جلوی چشمهایم برداشته شد، و بعد توانستم انتخاب کنم
هالی به اتهام تنفروشی و داشتن مواد مخدر حدود ۵۰ بار به زندان افتاد و بیرون آمد، و در آخرین دوره حبس، شروع کرد به شرکت در جلسات یک گروه مشاوره.
او میگوید این جلسات به او درک نیرومندی داد از این که میتواند زندگیاش را از نو بسازد.
«یک روز صحبت در باره قدرت، کنترل و بازی دادن آدمها بود. همه کارهایی که سوءاستفادهچیها و قاچاقچیها با قربانیانشان میکنند، برایم روشن شد. انگار در ذهنم یک چراغ روشن شد، یا پردهای از جلوی چشمهایم برداشته شد و بعد توانستم انتخاب کنم. خودم را توانمند کردم.»
او شنید که در کلمبوس برنامهای به نام «دادگاه کچ » [اقدامات تغییردهنده برای تغییر عادتها] هست که به قربانیان قاچاق سکس کمک میکند.
«توی زندان که نشسته بودم، برای کچ نامه نوشتم و از آنها خواستم اگر ممکن است جانم را نجات بدهند.»
درمان در دادگاه

دادگاه کچ، برنامهای است که دولت هزینهاش را میدهد و دادگاه منطقه فرانکلین در کلمبوس آن را اجرا میکند. این دادگاه، زنانی را که به جرم تنفروشی یا جرایمی که برای قوادهایشان مرتکب شدهاند به زندان افتادهاند را قربانی به شمار میآورد. از آنها اعاده حیثیت میکند و مسیری داوطلبانه برای التیام و بهبود در اختیارشان میگذارد.
این روند شامل دو سال آزادی مشروط و نظارت شدید است، از جمله پاک بودن خانه از مواد مخدر، درمان اعتیاد با روشهای پزشکی و آسیبدرمانی.
کچ کورت در سال ۲۰۰۹ توسط قاضی پل هربرت ایجاد شد، پس از آن که مشاهده کرد که در متهمان به تنفروشی، علایم روشنی وجود دارد که نشان میدهد آنها آزار دیدهاند.
قاضی هربرت دریافت که از بیش از هزار زنی که در کلمبوس به اتهام تنفروشی بازداشت شدهاند، ۹۲ درصدشان را میتوان قربانی قاچاق سکس به شمار آورد.
او میگوید هرچند اغلب تنفروشی را قدیمیترین حرفه دنیا میخوانند، برای او تنفروشی «قدیمیترین روش سرکوب زنان، دختران و گروههای آسیبپذیر» است.
زن مواد مخدر مصرف میکند تا آسیبی را که دیده التیام دهد، و بعد مجبور میشود تنش را بفروشد تا موادی را که برای التیام آسیبش لازم دارد به دست بیاورد
هر هفته زنهای ثبت نام کرده در کچ، باید به دادگاه شماره ۱۲سی در کلمبوس حاضر شوند تا پیشرفتشان را به قاضی هربرت گزارش کنند. روزی است برای تایید، پاسخگویی و شادمانی از تحول - هر چقدر هم ناچیز.
موقع ناهار، صدای خنده و گپوگفت میآید – روشن است که دوستیهای تازهای دارد شکل میگیرد. جملهای که اغلب بینشان ردوبدل میشود این است: «آنقدر دوستت خواهیم داشت تا خودت را دوست بداری.»

زنان در دادگاه کچ
زنان در دادگاه کچ
روند دادرسی غیر رسمی است. قاضی هربرت به جای ردای قضاوت، پیراهن صورتی رنگ به تن میکند، سخنرانهای انگیزهساز حضور مییابند و قاضی میگوید مایل است «یک قدم عقبتر بایستد.»
او میگوید: «امیدواریم از وقتی که دستبندها باز میشود، [قربانیان قاچاق جنسی] مشتاق آمدن به دادگاه و مشارکت در این همبستگی باشند.»
دادگاه کچ میگوید که میزان بازگشت به جرم در آن، بسیار پایینتر از میانگین کشوری است. قاضی هربرت بخش عمدهای از این روند را به آسیبدرمانی پیگیر نسبت میدهد.
«زن مواد مخدر مصرف میکند تا آسیبی را که دیده التیام بدهد، و بعد مجبور میشود تنش را بفروشد تا موادی را که برای آرام کردن آسیبش لازم است به دست بیاورد. ما پی بردهایم که وقتی آسیب را درمان کنیم، دیگر نیازی به مصرف مواد مخدر نیست. آسیب ریشه اعتیاد به مواد مخدر است، نه آن که اعتیاد عامل محرک همه چیز باشد.»

زنان بستههای کمکی دریافت میکنند
زنان بستههای کمکی دریافت میکنند
هالی روز کریسمس سال ۲۰۱۵ از زندان بیرون آمد. «روز تولدم بود، و اولین روز از زندگی تازهام. بعد از آسیبدرمانی فشرده و اعتیاد درمانی فشرده، دیگر به پشت سرم هم نگاه نکردم. یک سال در این دورهها بودم و تنها فکر و ذکرم سازگار شدن با زندگی تازهام بود.»
اوایل دوران بهبود، هالی با سازمانی غیرانتفاعی به نام « Reaching for the Shining Starz » آشنا شد که هر هفته بستههای حمایتی به قربانیان احتمالی قاچاق سکس میدهد. دیری نگذشت که هالی، مدیرعامل این سازمان شد.
حس کردم من باعث این وضعام، چون زندگیای که داشتم احتمالا خیلی تجملی به نظر میآمد و من خواهرم را به جهنم انداختم
اولین بار که برای کار داوطلبانه با این گروه بیرون رفت، چشمش به زنی افتاد که گوشه خیابان در سرما و یخبندان خوابیده. وقتی یک بسته حمایتی به او داد، با وحشت متوجه شد که آن زن، خواهر کوچکتر خودش، رزی، است.
میگوید: «اشکم سرازیر شد. بعد از یک سال و نیم اولین بار بود که میدیدمش. بینهایت وحشتناک بود. دفعه آخری که دیدمش حدود ۵۰ کیلو وزنش بیشتر بود و خیلی سرحال و زیبا به نظر میآمد. این زنی که پیش چشمم بود صورتش پر از لک و پیس بود، روی دستش پر از جای سوزن بود، خیس آب بود، یک چشمش هم کبود شده بود.»
«حس کردم من باعث این وضعام، چون مادرم مرا به این وضع زندگی انداخت. زندگیای که داشتم احتمالا خیلی تجملی به نظر میآمد، و من خواهرم را به این وضع انداختم. من او را به جهنم انداختم.»
بیشتر کودکی رزی هم مثل هالی، سرشار از سوءاستفاده و قاچاق سکس بود.
هالی هر هفته به دیدن رزی میرفت تا بسته حمایتی به او بدهد. بعد از یک سال تشویق، رزی تصمیم گرفت روال زندگی ویرانگرش را کنار بگذارد.
رزی با لبخند میگوید: «حس کردم به دام افتادهام. واقعا خیال نمیکردم جان به در ببرم. فکر میکردم توی خیابان میمیرم و واقعا اعتقاد داشتم که همین طور میشود. حالا باورم نمیشود که چقدر فرق کردهام.»

رزی و هالی
رزی و هالی
رزی که حالا ۲۷ ساله است، ماه سپتامبر از دادگاه کچ فارغالتحصیل شد و حالا در یک شرکت تهیه غذا به نام «فریدم الاکارت» کار میکند، شرکتی که فقط جان به در بردگان از قاچاق سکس را استخدام میکند.
دو خواهر حالا با هم زندگی میکنند و بیشتر تعطیلات آخر هفته را با هم میگذرانند.
هالی میگوید: «رزی خواهر کوچولو و بهترین دوست من است. جایش سالها در زندگی من خالی بود.»
اگر در زندگی یک نفر هم تغییری ایجاد کرده باشم، همین برایم از همه چیز مهمتر است
هالی

اگر در زندگی یک نفر هم تغییری ایجاد کرده باشم، همین برایم از همه چیز مهمتر است
هالی

هالی بورسی به دست آورد تا در دانشگاه ایالتی اوهایو علوم ارتباطات بخواند، و حالا به فکر گرفتن مدرک در رشته حقوق است.
فعلا به دادگاه برگشته – نه به عنوان مجرم، بلکه به عنوان وکیل مدافع قربانیان خشونت خانگی در دفتر دادستان. این را «بزرگترین فرصت زندگیاش» توصیف میکند و به طنز روزگار در وضع خودش اشاره میکند.
با خنده میگوید: «پنج سال پیش من تحت تعقیب و محکوم به حبس بودم، امروز دارم برای دادستانی کار میکنم.» او به صورت داوطلب در دادگاه قاضی هربرت هم کار میکند و هنوز با جانبهدربردگانی مثل خودش رفت و آمد دارد.
و به فکر یک تتوی دیگر هم هست. یک ستاره دریایی.
میگوید اشارهای است به قصهای از لورن آیزلی، مردمشناس و نویسنده علوم طبیعی، در باره پسربچهای در ساحل که آب دریا هزاران ستاره دریایی را به آنجا آورده. او آنها را بر میدارد و دوباره به دریا میاندازد. یک بزرگسال میآید و به او میگوید که نمیتواند همه ستارههای دریایی را نجات بدهد.
« اگر در زندگی یک نفر هم تغییری ایجاد کرده باشم، همین برایم از همه چیز مهمتر است. من نمیتوانم دنیا را نجات بدهم. احتمالا هرگز نمیتوانم به قاچاق انسان خاتمه بدهم، ولی قصدم این است که عده زیادی را دور خودم جمع کنم تا بتوانم تغییری ولو کوچک در وضع موجود بدهم.»
حقوق مولفان
نویسنده: الین یونگ
عکسها: بیبیسی، برایان کایازا
گرافیک: ایلیا دستمالچی
تهیه کننده آنلاین: پاول کرلی
سردبیر: سارا باکلی