نامهای از لندن؛ «در حکایت و شکایت زبان فارسی!»
- علیزاده طوسی
- بیبیسی

تصویر خیالی زیبایی از «سیبویه»، اصلاً «شیرازی»، بعداً «بصره ای»، علاّمۀ زبان عربی در قرن دوم هجری، مؤلّف «الکتاب»، معتبرترین کتاب «دستور زبان عربی» در آن روزگار
چی؟ نکرۀ مُخَصّصِه؟
سلام بر همۀ فارسی زبانها و فارسی دانهای سراسر دنیا. صحبت همچنان از زبان فارسی ست، البتّه با ذهن بیدار و چشم باز بر منظر «زبان انسان» که در نزد هر قومی «چهره»ای خاصّ دارد، امّا با «روح» مشترک. و من با این روح مشترک آشنایم و از این روح مشترک حرف میزنم.
در جستوجویی که اخیراً برای فهم و اثبات وجود «ضمیر موصولی مشترک»، در زبان فارسی داشتم، بر خوردم به تعریف «نکره» در کتاب «مفرد و جمع، و نکره و معرفه»، تألیف «دکتر محمّد معین»(۱). تعریف «نکره» در این کتاب، و همه جا و هرجا این است: «نکره اسمی را گویند که در نزد مخاطب معلوم و معیّن نیست.» نشانۀ اصلی «نکره» هم «ی» است با تلفّظ «ئی» که به آخر اسم متّصل میشود.
مؤلّف قول بسیاری از دستور شناسان را، از قدیمترین آنها، از آن جمله «سیبویه» شیرازیِ بصره ایِ هزار و دویست و اندی سال پیش (۲)، تا جدیدترین آنها، از آن جمله عبدالعظیم خان قریبِ همین چهل، پنجاه سال پیش، دربارۀ «نکره» آورده است، با ذکر اتّفاق نظرها و اختلاف نظرهاشان، با نقل مثالهایی از آثار سخنوران بزرگ، مخصوصاً از شاعران، با اشارهای به دشواری تشخیص «ی نکره»، از «ی وحدت» که به معنی «یک، یکی، و یکتن باشد».
یکی از مثالهایی که مؤلّف برای «ی نکره» آورده است، این است: «یا رب! دوستی از دوستان خود به من به نمای.»، از کتاب «احکام حنفی»، نوشتۀ ابوالقاسم بن محمد سمرقندی، از فقیهان دورۀ سامانیان. من و شما که «نحوی» و «دستور زبان نویس» نیستیم و زبانمان آیینۀ فکرمان است، باید بگوییم: «دوستی از دوستان خود» دُرُست به معنی «یکی از دوستان خود» است، پس «ی» در این مثال «ی وحدت» است، نه «ی نکره»، چون در اصل «دوستان خدا» معرفه اند و یکی از آنها هم معرفه است!
تصویر روی جلد کتاب «مفرد و جمع و نکره و معرفه»، تألیف دکتر محمّد معین، از استادان معروف و معتبر زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران، که به عنوان پنجمین دفتر از «طرح دستور زبان فارسی» که شصت سال پیش منتشر شد
خوب، البتّه ما که «نحوی» و «دستور زبان نویس» نیستیم، حقّ نداریم چنین حرفی بزنیم. آنوقت مؤلّف به نقل گفتههای دیگر نحویها و دستور زبان نویسها ادامه میدهد، تا میرسد به گفتۀ «جیمز دارمستتر»(۳)، شرق شناس فرانسوی، متبحّر در زبان اوستایی و فارسی باستان، که در زبان فارسی، گذشته از «ی نکره» و «ی وحدت»، به وجود یک «ی» دیگر پی برده است و آن را «ی اشاره» و «ی معرفه» نامیده است و گفته است که این «ی» پیش از «ضمیر موصولی» به کار میرود، و برای آن از کتیبۀ بیستون این مثال را آورده است: «مردی که دروغگو یا یاغی گردد، او را به سختی تنبیه کن!»
دارمستتر در این جمله «ی» ای را که پسوند «مرد» شده است و بعد از آن «که» ای آمده است که به تشخیص او «ضمیر موصولی» است، «ی» معرفه یا تعریف دانسته است(۴). این «که» در چنین جملهای در زبان انگلیسی با «who» بیان میشود که همان ضمیر موصولی «که» برای شخص در حالت فاعلی است. دکتر محمّد معین نه تنها این ملاحظۀ دستوری دارمستتر در زبان فارسی را نقل میکند، بلکه میگوید: «زالمان و شوکفسکی نیز یای مزبور را «یای اشارت» یا «یای تعریف» نامیدهاند. کارل زالمان و والنتین ژوکوفسکی (۵) دو خاورشناس روس بودند که در سال ۱۸۸۹ با هم یک «دستور زبان فارسی » به زبان آلمانی تألیف و منتشر کردند.
تصویر والنتین ژوکوفسکی، خاور شناس روس که با همکاری «کارل زالمان» دستوری برای «زبان فارسی» به زبان آلمانی تألیف کردند
دکتر محمّد معین نظر این سه دانشور خارجی فارسی شناس را نپذیرفته است و گفته است: «ی مورد بحث «ی» تعریف نیست، زیرا اسم ما بعد را معرفه نمیسازد، فقط از نکره بودن و ابهام مطلق بیرون میآورد. مثلاً وقتی که میگوییم: «کتابی که دیروز خریدم مفید نبود» در اینجا نام کتاب را ذکر نکردهایم... امّا نکرۀ مطلق هم نیست... به همین مناسبت اطلاق «ی نکره» هم به آن درست نیست. بهتر آن است که این نوع «ی» را علامت "نکرۀ مخصّصه" بنامیم. » چی؟ نکرۀ مخصّصه؟ (۶) ما که نحوی و دستور زبان نویس نیستیم، اگر اجازه داشته باشیم، با عقل عوامیمان حرف آن سه خارجی را با معنیتر میبینیم.
زبانتان همواره دارا و دانا و توانا باد.
نامهای از لندن - شمارۀ چهلم، سال یازدهم، جمعه ۲۳ فوریه ۲۰۱۸
۱- کتاب «مفرد و جمع - و - نکره و معرفه» [طرح دستور زبان فارسی]، تألیف دکتر محمّد معین»، استاد دانشگاه تهران، در ۲۸۹ صفحه، از انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ۱۳۳۷ هجری شمسی، که ۶۷ صفحۀ آن به مبحث «نکره و معرفه» اختصاص دارد.
۲- سیبوَیه: «عمرو بن عثمان بن قنبر، مکنّی به ابو بشر، ایرانی و از مردم [بیضاء] شیراز است و «امام النحاء» لقب اوست... او راست «الکتاب» در نحو [عربی] که علمای سلف و خلف از تألیف مانند آن عاجز آمدند...» (لغتنامۀ دهخدا). در کتاب «راهنمای تاریخ و ادبیات عربی [Arabian Authors: A Manual of Arabian History and Literature] ، از سیبویه با عنوان پدر فرهنگ نویسی عربی و قانونگذار دستور زبان عربی یاد شده است و به نقل از «جاحظ»، یکی از معروفترین ادیبان عرب در قرن نهم میلادی، دربارۀ «الکتاب» او در نحو عربی آمده است که «نظیر آن در زمینۀ دستور زبان عربی هرگز نوشته نشده است و همۀ مؤلّفان بعد از او از این کتاب بهره گرفتهاند.» [فاعتبروا یا اولی الابصار و العقول!]
۳- جیمز دارمستتر (James Darmesteter)، نویسنده، پژوهشگر و شرقشناس آلمانی تبار فرانسوی (۱۸۴۹-۱۸۹۴). ترجمه و تفسیر زند-اوستا [Le Zend-Avesta] به زبان فرانسوی در سه جلد و «مطالعات ایرانی» [Études iraniennes] از آثار اوست.
۴- در مورد وجود «ضمیر موصولی» در زبان فارسی، بعضی از کسانی که با یکی از زبانهای هند و اروپایی، مخصوصاَ انگلیسی و فرانسوی آشنایی داشتهاند، با توجّه به دریافتهای دقیق دستورنویسان، به مقایسهای پرداختهاند و ملاحظهای کردهاند، امّا قضیه را جدّی نگرفتهاند و سنّت را نشکستهاند، از آن جمله عبدالرحیم همایون فرخ، مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی»، زیر عنوان «حروف تعریف: معرفه، نکره، وحده»، در بخش «صفت» مینویسد: «زبان فارسی یکی از شعب زبانهای آریایی یا هند و اروپایی است و از بسیاری جهات ساختمان و تقسیم کلمات و طرز ساختمان و فکر شباهت به زبانهای فرانسه و انگلیسی و غیره دارد. از جمله در زبان فارسی حرف تعریف، که به فرانسه و انگلیسی «article» مینامند [*] موجود است و نویسندگان ما که همواره تقسیمات عربی را در نظر داشته اند، متوجّه این نکته نشدهاند و فقط از «ی» نکره و وحده سخن به میان آوردهاند، لکن آن را نشناختهاند و نگفتهاند حقیقت آنها چیست و مورد استعمال آنها کجا و چگونه است.» آنوقت مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی» در بخش هفتم کتاب که عنوان «نحو» دارد، در یک تبصره که در کتاب با کلمۀ فارسیِ «آگاهی» تکرار میشود، مینویسد: «گاهی با آنکه «یِ» تنکیر در آخر کلمهای موجود است، آن کلمه معرفه شده است و آن وقتی است که پس از ذکر کلمۀ نکره شده، حرف «که» که آن را کاف توضیح و تفسیر و تعلیل مینامیم، در آید.» و برای این تبصره، چند مثال، از جمله این بیت را میآورد، از مولوی: «صورتی که یوسف اَر دیدی عیان/ دست از حیرت بریدی چون زنان». میبینیم که هنوز هم، با وجود آگاهی از وجود نوع سوّمی از «ی»، بعد از «ی نکره» و «ی وحده»، آن را «ی معرفه» نمینامد و از موجود بودن «ی تنکیر» در آخر کلمه حرف میزند و از «کۀ» بعد از «ی معرفه» که «ضمیر موصولی» است، با عبارت «حرف که» و «کاف توضیح و تفسیر و تعلیل» یاد میکند.
۴- [*] ضمناَ آنجا که مؤلّف «دستور جامع زبان فارسی» از وجود «حرف تعریف» در زبان فرانسوی و انگلیسی با کلمۀ «article» یاد می کند، منظورش «article défini» در فرانسوی و «definite article» در زبان انگلیسی بوده است، وگرنه کلمۀ «article» در انگلیسی به تنهایی به معنی «حرف تعریف» نیست و حالت خنثی دارد، با صفت défini و definite «حرف تعریف»، و با صفت indéfini و indefinite «حرف تنکیر» میشود.
۵- «کارل زلمان» (Karl Zaleman) و Valentin Zhukovsky ، دو خاورشناس روس در قرن نوزدهم، که با هم به زبان آلمانی دستوری برای زبان فارسی تألیف کردند.
۶- «نکرۀ مخصّصه»: در شمارۀ دوّم، سال ششم، نشریۀ الکترونیکی «فنون ادبی» دانشگاه اصفهان در گفتاری از «دکتر سید محمد رضا ابن الرسول » و «محمد رحیمی خویگانی» با عنوان «انواع "ی" در زبان فارسی امروز، توضیحی دربارۀ «نکرۀ مخصّصه» آمده است که تا اندازهای با نظر دارمستتر، زلمان، و ژوکفسکی در مورد «ی معرفه» همسو است. این توضیح مفید در اینجا آورده میشود: « "ی" زمینه ساز وصف (موصول، نکرۀ مخصّصه) یکی از این انواع «ی» است که دستور نویسان از آن به نامهای متعدّدی چون «ی» تخصیص نکره (شریعت، ۱۳۶۴: ۲۱۹)، اشارت، ایما، تعریف، وصفی و موصولی (دهخدا، بی تا: ۱۷) یاد میکنند. دهخدا این «ی» را از انواع نکره میداند: « "ی" نکره گاه به معنای "آن" آید» (همان)؛ مانند «ی» در «مردی را که دیدی»، و دستور نویسان زبان فارسی هم به هنگام پرداختن به «ی» نکره از آن به عنوان گونهای از این «ی» یاد میکنند، امّا به نظر نمیرسد این گونه از «ی» را بتوان نکره دانست، چه اوّلاً این «ی» با اسامی معرفه هم میآید: «آن معلّمی که مرا کتک زد»، در چنین جملهای چگونه میتوان «معلّم» را نکره و «ی» متّصل بدان را «ی» نکره ساز دانست؟ قطعاً «معلّم» در این جمله معرفه است؛ این مسئله تا حدّی است که بعضی، مثل وزین پور، این «ی» را نشانۀ معرفه میدانند(وزین پور، ۱۳۶۹: ۷۷)، ثانیاً در زبانهای دیگر از جمله عربی و انگلیسی، این «ی» با معرفه هم برابری میکند: The teacher who، اَلمُعَلّمُ الّذی. از دیگر سو این «ی» به خودی خود به اسم تخصیص نمیدهد که «ی» تخصیص نامیده شود، و همیشه موصولی در پی ندارد که موصولی نامیده شود، بلکه زمینه ساز آمدن جملۀ وصفی برای اسم پیشین است و آن جملۀ وصفی است که باعث تخصیص میشود. بنا بر این بهتر است این گونه «ی» را گونهای مستقلّ دانست که - خواه با اسم معرفه و خواه با اسم نکره - زمینه وصف آن اسم را مهیّا میکند. از این رو، نگارندگان این «ی» را «زمینه ساز وصف» نامیدهاند!؟»