جهان اسلام پس از حملات ۱۱ سپتامبر
- حسن شریعتمداری
- پژوهشگر مسائل دینی
حملات یازدهم سپتامبر علیه آمریکا، یکی از حوادث مهم دوران معاصر است که بر جهان اسلام تاثیرگذار بود
عملیات تروریستی القاعده در سپتامبر ۲۰۰۱ اثرات شگرف و عمیقی در جهان از خود به جا گذاشت و تغییرات وسیعی به وجود آورد، به حدی که امروز، اغلب از جهان قبل و پس از ۱۱ سپتامبر سخن گفته میشود.
شاید بررسی بخش مهمی از جهان، یعنی دنیای اسلام که از این تغییرات مصون نمانده است، پس از ۱۱ سپتامبر و مقایسه آن با جهان اسلام قبل از آن در زمینهای جدا از تغییرات جهانی ممکن نباشد، ولی تحرک بیشتر بر روی این موضوع که به معنای جدا کردن آن از زمینه حوادث دیگر نیست، بعد دیگری از رخدادها را روشن خواهد کرد.
چهار حادثه مهم در دوران معاصر بطور بنیادین جهان اسلام را دگرگون کرده است، به طوری که میتوان از این چهار رویداد به عنوان نقاط عطف مهم تاریخ معاصر جهان مسلمانان یاد کرد.
به ترتیب تاریخ، شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، تاسیس دولت اسرائیل و بحران دائم در روابط مسلمانان با آن، انقلاب اسلامی ایران و حوادث ۱۱ سپتامبر، این چهار رویداد مهم تاریخ معاصر است.
شکست و فروپاشی امپراتوری عثمانی، رابطه مسلمانان با غرب را از لحاظ ماهوی تغییر داد و از رقابت به دنباله روی همراه با کینه و خصومت کشاند. تشکیل دولت اسرائیل در خاک فلسطین و حمایت یک جانبه آمریکا و غرب از آن، اوج درماندگی جامعه مسلمانان در برابر غرب بود که ادامه آن به خشمی فروخفته و نفرتی عمیق نسبت به غرب منجر شد.
ایران، تاثیر یک انقلاب
اسلام سیاسی معاصر در چنین شرایطی شکل گرفت و رشد و نمو کرد و توانست پا به عرصه معادلات قدرت سیاسی بگذارد. انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران، روح جدیدی به این کالبد نیمه جان دمید و با خصومت آشکار آیت الله خمینی با آمریکا و اسرائیل و ادامه این خصومت تاکنون، توان نوینی به این تنش دائم بخشید، ولی با تلاشی که رهبری ایران برای صدور انقلاب به کشورهای مسلمان نشین منطقه و توسعه پایگاه اجتماعی بین توده خشمآگین و سرخورده مسلمان نمود، به زودی رقابت و دشمنی حکام عرب منطقه را متوجه خود کرد.
القاعده دلایل وجودی چند وجهی و پیچیدهای دارد، ولی از جهتی مولود رقابت تسنن سلفی و وهابی با سازمانهای تروریستی و عملکرد توسعه طلبانه رهبران ایران است. یازدهم سپتامبر اوج اظهار وجود بنیادگرایی سلفی برای کسب برتری نسبت به حریف شیعی خود در میدان مبارزه با آمریکا و غرب و ضربه زدن به آن بود.
تحرک جدیدی که پس از انقلاب اسلامی ایران در جهان تسنن در جهت تقویت بنیانهای نظری بنیادگرایی و ترور و خشونت گروه های بنیادگرای اهل تسنن به وجود آمد، با شکل گیری طالب ها و القاعده وارد زمینه عملی دیگری شد.
این بار ترکیب پیچیدهای از اشکال مختلف همکاری و در عین حال رقابت در روابط بین خشونت طلبان و انقلابیون شیعه ایرانی و خشک اندیشان تروریست سلفی حاکم بر روابط فیمابین بود.
هرچند نمیتوان حمله تروریستهای القاعده به برج های تجارت جهانی در نیویورک را فقط به رقابت آنان با تشیع انقلابی منتسب کرد، اما اگر نوع رفتار ثروتمندان حامی طالبان و سپس القاعده و عاملین آنها را قبل از انقلاب ایران و پس از آن با هم مقایسه کنیم، رد پای این رقابت به طور محسوسی مشهود است.
اسلام سیاسی وقتی پاسخی به مسائل جهان مدرن نداشت و همچنان ندارد، این پاسخ را منحصر به ایجاد و تبلیغ نفرت و خصومت با غرب و رقابت ناگزیر بین شیعه انقلابی و سنی سلفی، در ابراز خصومت و ایجاد محیط ترور و وحشت میدید و میبیند.
دشمن جهانی؟
متاسفانه در غرب و به خصوص در آمریکا نیز عناصر افراطی با تفکر نئوکانی کم نبودند که پس از شکست و فروپاشی شوروی به تصویری از یک دشمن جهانی جدید احتیاج داشتند تا از ترس و وحشت این دشمن، اتحاد دو سوی آتلانتیک را که دیگر موضوعیت خود را از دست میداد، احیاء کنند.
این دشمن میتوانست در بعد کوچکی، ایران انقلابی، و در بعد بزرگتری اسلام بنیادگرا باشد. یازده سپتامبر حادثهای بود که میتوانست جهان را، که تازه از معادلات جهان دو قطبی رها شده بود، دوباره دو قطبی کند و این بار قطب جهان مسیحی در مقابل قطب اسلام پرخاشگر سیاسی صف آرایی کند.
جرج دبلیو بوش سخن از ادامه جنگ صلیبی میراند ولی خوشبختانه پس از یازدهم سپتامبر، و خیلی زود مشخص شد که نه جهان اسلام در کلیت خود از این حرکات تروریستی پشتیبانی می کند و نه القاعده موفق شده که پایگاه اجتماعی حامیان خود را در جهان اسلام وسعت فوق العاده ببخشد.
در غرب نیز شکست اندیشه نئوکانها از همان ابتدا مشخص بود. اسلام به عنوان دشمن جهانی غرب نه تنها از اقبال عامه برخوردار نشد، بلکه از طرف بیشتر اندیشمندان غربی مورد انتقاد جدی قرار گرفت و پروژهای شکست خورده شد.
رویکردی تازه
"آمریکا با انتخاب باراک اوباما راه نزدیکی به جهان اسلام و ترمیم چهره یکسوگرا و جنگجویانه آمریکا و غرب را در دستور کار خود قرار داد"
آمریکا با انتخاب باراک اوباما راه نزدیکی به جهان اسلام و ترمیم چهره یکسوگرا و جنگجویانه آمریکا و غرب را، که باعث نفرت عمیقی در جهان اسلام شده بود، در دستور کار خود قرار داد و گامهای مهمی در این راه برداشت. جهان اسلام نیز با احتیاط و شک تردید به تدریج طرز نگاه خود به غرب را عوض کرد.
امروز غرب بر این باور است که باید جای خود را در دلهای مردم مسلمان باز کند و چهره زورگو و خشن خود را در حالی که منافع خود را در همراهی با حکام مستبد محلی میدید و پشتیبان آنان بود ، به چهرهای گشاده و همراه با مردم تبدیل کند. مردم کشورهای مسلمان نیز، به خصوص پس از آغاز تغییرات بزرگی که پس از بهار عربی به وقوع پیوست و هنوز در حال وقوع است، غرب را برای اولین بار در کنار خود حس میکنند.
غرب، هم به نفت و انرژی و هم به امنیت و ثبات احتیاج دارد، و در رقابت با غولهای آسیایی بازار میخواهد. جهان اسلام بسیار دراز مدتتر و پایاتر میتواند این احتیاجات را نسبت به حکام مستبد و خودکامه و ناکارآمد تامین کند. مردم مسلمان به خوبی این تغییر سیاست را درک میکنند و در فضای کنونی نیز در کشورهایی که در آنها تغییرات سیاسی مهمی انجام شده و یا در حال انجام است، هیچ نشانه تعیین کنندهای از رشد و یا تسلط نیروهای بنیادگرای مذهبی به چشم نمیخورد.
اگر در فضای بسته قبلی، ایران و عربستان سعودی، دو رکن خودکامگی و تحجر در جهان اسلام، به نفوذ و رقابت با یکدیگر مشغول بودند، اینک در مقابل کاهش نفوذ این دو، ترکیه سکولار با قرائتی مدنی و لیبرال از مذهب هر روز ثبات داخلی و نفوذ سیاسیش را بیشتر می کند و توان اقتصادی و اجتماعیش را افزایش می دهد.
اینکه آیا غرب خواهد توانست به رویکرد عاقلانه خود پس از ۱۱ سپتامبر وفادار بماند، و اینکه آیا جهان اسلام موفق به ایجاد نمونههای دیگری از قبیل ترکیه خواهد شد، هنوز سئوالات بازی هستند که پاسخ به آن اکنون میسر نیست.
میتوان این سئوال را نیز افزود که با تدوام روش فعلی رهبران جمهوری اسلامی، دامنه موج تغییرات جهان اسلام پس از یازده سپتامبر چه زمانی به ایران خواهد رسید؟ آیا ما را نیز از این نمد کلاهی خواهد بود؟
نتیجه هرچه باشد به نظر می رسد که اسلام سیاسی پس از یازده سپتامبر روزهای پایانی خود را میگذراند.