آیا جنگ سوریه رو به پایان است؟

بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه، شکستهای نظامی اخیر نیروهای دولتی را بخشی از فرازها و نشیبهای یک جنگ طولانی قلمداد کرده و با بیاهمیت دانستن آنها گفته که پیروزی در این جنگ همچنان بدیهی است.
گروه حزبالله، متحد لبنانی او به رهبری حسن نصرالله، که نیروهایش شانه به شانه نیروهای دولتی سوریه نقش مهمی در جنگ ایفا میکنند، با او موافق است و عقیده دارد که یک باخت به معنی باختن کل جنگ نیست.
او هم معتقد است که گمانهزنیها درباره آینده حکومت چیزی جز یک جنگ روانی مغرضانه نیست.
ولی شکی نیست که آینده رهبر تحت فشار سوریه هیچگاه در دو سال گذشته به این تاریکی نبوده.
بعضی از دشمنان و منتقدان او عقیده دارند که او دیگر دارد نفسهای آخرش را میکشد و هر لحظه ممکن است شاهد یک فروپاشی ناگهانی باشیم.
حتی برخی از حامیان اصلی او – و بسیاری از ساکنان عادی دمشق و شهرهای دیگر – هم از شکستهای اخیر حکومت، مخصوصا در استان ادلب در شمالغرب کشور، جا خورده بودند؛ مدت زیادی از سقوط مرکز این استان در اواخر ماه مارس نگذشته بود که شهر استراتژیک جسرالشغور هم به دست مخالفان افتاد.
حکومت سوریه تلاش زیادی برای حفظ این مناطق کرده بود. از دست رفتن آنها چنان باعث نگرانی شده بود که آقای اسد مجبور شد برای اولین بار در این جنگ چهار ساله این شکستها را علنا بپذیرد و به حامیانش روحیه بدهد.
عاملی که باعث تضعیف شدید روحیه شده بود انتشار گسترده یک ویدیو بود که در آن سرهنگ سهیل حسن، یکی از فرماندهان مشهور در جسرالشغور و ملقب به "ببر"، داشت پای تلفن از فرماندهان مافوق خود خواهش میکرد تا برایش مهمات و کمک بفرستند.
نگرانی از این بود که سقوط استان ادلب ممکن است راه را برای یورش شورشیان به پایگاه اصلی اقلیت علوی در استان لاذقیه باز کند. آقای اسد و خانوادهاش به این گروه اقلیت تعلق دارند.
افزایش فشارها
این حس که موازنه به شکل خطرناکی به هم خورده با شکستهای دیگر در جنوب، از جمله تصرف گذرگاه مرزی اصلی با اردن در نصیب توسط شورشیان، بیشتر هم شد.
برخی از تحلیلگران نظامی عقیده دارند سوریه، که با چنان کمبود نیرویی روبهرو است که حتی حزبالله و دیگر نیروهای شیعه وابسته به ایران هم توان جبران آن را ندارند، دارد از الان برای کاستن خطوط دفاعی خود تدارک میبیند و میخواهد نیروهای خود را از جنوب و دیگر مناطق کماهمیت خارج کند که ممکن است حتی شامل قسمتهای تحت تسلط دولت در حلب در شمال هم بشود.
نشانههایی هم مبنی بر افزایش فشار در داخل حکومت به چشم میخورد.
به گفته یک دیپلمات "دارند مثل گرگ گرسنه به جان هم میافتند."
از قربانیان اخیر این تنشها میتوان به ژنرال رستم غزاله اشاره کرد.
گزارش شد که آقای غزاله، رئیس دایره امنیت سیاسی، ماه پیش در بیمارستان درگذشت و دلیل مرگش ضرب و شتم او توسط محافظان یک ژنرال رقیب یعنی رفیق شحاده، رئیس حفاظت اطلاعات ارتش، بوده و ظاهرا اعضای حزبالله هم در این حادثه نقش داشتهاند. دلیل اختلاف نظر میان این دو هم ظاهرا بر سر میزان نفوذ ایران در سوریه بوده است.
ژنرال مملوک، رئیس دفتر امنیت ملی، هم مدتی در انظار دیده نشد و گفته میشد که او هم به دلایل مشابهی به حاشیه رانده شده و در بازداشت خانگی به سر میبرد.اما او اخیرا در تصاویر رسمی مربوط به سفر یک هیات ایرانی به دمشق کنار بشار اسد دیده میشود.
سازماندهی مجدد شورشیان
فضا در اواخر سال ۲۰۱۲ چنان بود که سقوط دمشق – و حکومت– قریبالوقوع و اجتنابناپذیر قلمداد میشد.
ولی این اتفاق نیفتاد. شرایط خیلی سریع تغییر کرد و چیزی نگذشت که گروههای شورشی در جبهههای مختلف به عقب رانده شدند.
آیا ممکن است شرایط بار دیگر دستخوش چنین تغییری شود؟
هر اتفاقی ممکن است. ولی تغییراتی که از نقطه نظر دولت در برخی از معلومات معادله ایجاد شده به گونهای بوده که حالا خیلی از ناظران میگویند شرایط دیگر مثل سابق نیست و وارد یک فاز جدید شدهایم.
گروههای عمده شورشی، و حامیانشان در خارج، چند ماه است که دست از تمرد و رقابت با یکدیگر کشیدهاند و به همکاری روی آوردهاند.
این اتفاق در مدت زمان نسبتا کوتاهی به پیشروی در استان ادلب و مناطق دیگر منتهی شد.
گروههای شورشی اکثرا اسلامگرایی که البته ارتباطی با داعش ندارند نیروهای خود را پیش از عملیات ادلب در قالب یک "ارتش پیروزی" گرد هم آوردند. آنها در منطقه قلمون و شهر حلب هم جبهه متحد تشکیل دادهاند.
پشتوانه این اتفاقات نزدیکی قدرتهای سهگانهای است که از شورشیان حمایت میکنند و مدتها اهداف متقابلی را دنبال میکردند: عربستان سعودی، ترکیه و قطر.
مخصوصا به نظر میرسد که سعودیها بعد از رسیدن ملک سلمان به پادشاهی در ماه ژانویه، در پیگیری اهداف خود جدیتر شدهاند و تصمیم گرفتهاند با آنچه دستاندازی ایران به دنیای عرب میخوانند محکمتر و فعالانهتر برخورد کنند، بهویژه در یمن و سوریه.
اگر این همبستگی از طرف حامیان خارجی شورشیان ادامه پیدا کند و بسط داده شود، وضعیت آقای اسد به شدت خراب خواهد شد.
او دو سال و نیم پیش که با خطر جدی سقوط روبهرو بود توانست مسکو و تهران را ترغیب کند تا نیازهایش برای حفظ بقاء را تامین کنند.
روسها با اسلحه و تحرکات دیپلماتیک از او حمایت کردند. ایرانیها سر کیسه را شل کردند و سالی چند میلیارد دلار به او کمک مالی کردند؛ نیازهای مالی، تجهیزاتی و آموزشی نیروهای دفاع ملی محلی را تامین کردند؛ و با فرستادن مشاور نظامی و سازماندهی دخالت حزبالله لبنان و جنگجویان شیعه از عراق، افغانستان و نقاط دیگر به او کمکهای هنگفت نظامی کردند.
ولی به نظر میرسد که این کارها نتیجهای نداشتهاند.
تاثیر حزبالله واقعا زیاد بود، ولی همانطور که در ادلب دیدیم این گروه نمیتواند در همه جا حضور داشته باشد و در همه نبردها به نیابت از حکومت بجنگد.
کیسه پول ایران هم بیانتها نیست. این کشور به شدت به دلیل تحریمها و کاهش قیمت نفت در فشار است و برای همین مجبور شده به امید توافق، بر سر برنامه هستهای خود با آمریکا و دیگران مذاکره کند.
به گفته یک دیپلمات غربی که از نزدیک وقایع سوریه را دنبال میکند "مساله اصلی فشار بر ایران است. پیامی که به آنها داده میشود این است که دیگر پولی برای شما باقی نمانده و نمیتوانید در جنگ پیروز شوید."
"توافق بزرگ"
این چنته خالی باعث شده بعضی از دیپلماتها خیلی محتاطانه نسبت به ثمربخش بودن مذاکرات صلح کمصدایی که توسط استفن د میستورا، فرستاده ویژه سازمان ملل در امور سوریه، در ژنو راهاندازی شده ابراز امیدواری کنند.
او ابراز امیدواری کرده که این مذاکرات تا ماه ژوئن که باید به شورای امنیت سازمان ملل گزارش دهد پیشرفت خوبی داشته باشد – تاریخی که با زمان در نظر گرفته شده برای رسیدن به توافق جامع نهایی بر سر برنامه هستهای ایران مطابقت دارد.
نگرانی سعودیها و همپیمانانشان در خلیج فارس از این است که چنین توافقی نیازهای مالی ایران را برطرف میکند و دست ایران را برای تشدید جاهطلبیهای منطقهای میگشاید.
ولی شماری هم نظر دیگری دارند و میگویند این توافق یا به شکل ضمنی با کاهش تنشها در سوریه، یمن و گسل سنی-شیعه در منطقه ارتباط دارد یا میتواند ارتباط پیدا کند.
بر اساس این گمانهزنیها باراک اوباما شاید بخواهد با مهندسی یک "توافق بزرگ" در پی بر جا گذاشتن میراثی از خود باشد.
طبق این سناریوی خوشآیند، وظیفه حذف آقای اسد و حلقه امنیتی نزدیک به او و کسب اطمینان از انتقال روان قدرت به کسی که بتواند از طرف باقیمانده حکومت در مذاکرات صلح حاضر شود بر عهده ایرانیها خواهد بود.
اگر توازن قوا واقعا در سوریه بر هم خورده باشد، شاید چنین نتیجهای هم به نفع ایران باشد و هم به نفع آمریکا. هیچ یک خواهان فروپاشی سریع حکومت و یورش ناگهانی گروههای اسلامگرای کمابیش افراطی سنی برای پر کردن این خلاء نیست.
در حال حاضر تنها امید ایرانیها این است که بتوانند قسمتهای "مفید" سوریه را حفظ کنند. آنها باید بپذیرند که پیششرط هر مذاکرهای خروج رئیسجمهور منفور از قدرت است و برای اینکه تمام منافع خود در سوریه را از دست ندهند باید از توانایی و نفوذ گسترده خود در سوریه استفاده کنند و با کنار گذاشتن بشار اسد از قدرت زمینه را برای گذار به شخصی که به عنوان طرف مذاکره برای شورشیان و حامیانشان در منطقه پذیرفتنی باشد فراهم کنند.
آمریکاییها مدتی پیش طرحی را عملی کردند که طبق آن قرار است ۱۵٫۰۰۰ نیروی "میانهرو" را که بعد از تحقیقات فراوان انتخاب میشوند آموزش بدهند و تجهیز کنند. اما هدف اصلی این طرح مقابله با داعش است و نه تقابل با حکومت.
اعتقاد خیلیها بر این است که این طرح، که تا امروز تنها به ۹۰ نفر اجازه شرکت در آن داده شده، باید پیش از اینها اجرا میشد، هدف اشتباهی را دنبال میکند و محکوم به شکست است. قطعا این احتمال وجود دارد که در کوران حوادث گم شود.
منافع مشترک
آمریکاییها هیچوقت خواهان سرنگونی آقای اسد و پیروزی شورشیان در جنگ نبودهاند. هدفشان این بوده که از فشار شورشیان برای ترغیب آقای اسد به کنارهگیری از قدرت استفاده کنند تا راه برای رسیدن به یک توافق سیاسی پایدار و انتقال قدرت باز شود.
اگر ایران به این نتیجه رسیده باشد که برای حفظ سرمایهگذاری خود در سوریه و باز نگه داشتن کانال ارتباطی با حزبالله لبنان چارهای جز این ندارد، شاید شاهد نوعی همگرایی منافع باشیم، مثل اتفاقی که علیه داعش در عراق افتاد.
هر آتشبسی سوریه را در عمل به پنج محدوده نفوذ یا تسلط تقسیم خواهد کرد که در بعضی مناطق با یکدیگر تداخل خواهند داشت: مناطق تحت اشغال نیروهای دولتی؛ نیروهای شورشی "میانهرو"؛ اسلامگرایان جبهه نصرت و متحدانشان؛ افراطیهای داعش؛ و البته کردها.
اگر برکناری آقای اسد و حلقه اطرافش به شکلی منجر به برقراری صلح میان شورشیان و رهبران جدید حکومت شود، شاید بتوان چهار گروه دیگر را ترغیب کرد که علیه نیروهای داعش وارد عمل شوند.
رقه، پایتخت داعش، تنها شهر مهم سوریه است که در اختیار این گروه است. به اعتقاد ناظران اگر گروههای دیگر برای اجرای عملیات مشترک با یکدیگر متحد شوند و از طرف ائتلاف تحت رهبری آمریکا پشتیبانی هوایی بشوند، ظرف تنها چند ماه شاهد پاکسازی ستیزهجویان داعش خواهیم بود.
این شاید یک سناریوی کاملا تخیلی به نظر برسد، ولی افزایش فشارها به مرور زمان میتواند منجر به ظهور سناریوهایی بشود که قابل پیشبینی نیستند.
همه قدرتهای اصلی حاضر در سوریه از جمله آمریکا، روسیه و ایران به شدت روی شکست دادن "تروریسم" و ستیزهجویان سنی داعش تمرکز کردهاند.
رقابت بین سعودیها و ایرانیها
یکی از پرسشهایی که تا این لحظه بیپاسخ باقی مانده برخورد سعودیها با چنین سناریویی است. هنوز مشخص نیست که آیا آنها چنین نتیجهای را خواهند پذیرفت یا قصد دارند مانند اقداماتشان در یمن به استراتژی کلی خود برای مقابله با نفوذ ایران در دنیای عرب ادامه بدهند و تا به قدرت رساندن یک گروه اسلامگرای سنی در سوریه پیش بروند.
به نظر میرسد که آمریکا و متحدانش در شورای همکاری خلیج فارس درک استراتژیک کاملا متفاوتی از نفوذ ایران در منطقه دارند.
استراتژی آمریکاییها در ظاهر خیلی مغشوش است؛ از یک طرف در یمن از حملههای هوایی عربستان به شورشیان وابسته به ایران حمایت نیمبند میکنند و از طرف دیگر خودشان را در عراق با جنگجویان وابسته به ایران متحد کردهاند و مواضع داعش را بمباران میکنند.
سیاست کلی غرب در لبنان، عراق، و به شکل ضمنی سوریه، بر اساس استفاده از حزبالله و دیگر گروههای وابسته به ایران برای جلوگیری از شیوع ویروس خطرناکتر افراطیگری سنی تحت الگوی داعش بنا شده.
ولی برای سعودیها و متحدانشان، "توسعهطلبی" ایران و افراطیگری داعش دو روی یک سکه هستند و از یکدیگر تغذیه میکنند.
آنگونه که روزنامه الحیات، متعلق به خاندان آل سعود، میگوید "کشورهای شورای همکاری خلیج فارس نمیخواهند که توافق بر سر بمب اول (موضوع هستهای) از طرف ایران به عنوان کارت سبزی تلقی شود که به آنها اجازه میدهد ابزارهای لازم برای حفاظت و توسعه بمب دوم (جاهطلبیهای منطقهای ایران) را فراهم کنند."
اگر پیشرفتی در مسائل سیاسی ایجاد نشود، در آینده شاهد ادامه تلفات حکومت و متحدانش و عقبنشینی بیش از پیش آنها به طرف دمشق، حمص، حما و سواحل لاذقیه خواهیم بود. از طرف دیگر بر فشارهای داخلی حکومت هم افزوده خواهد شد. مگر اینکه بشار اسد بتواند برگ برنده دیگری رو کند و حامیان ایرانی و روسی خود را متقاعد کند که کمکهای خود را افزایش دهند.
اما بیشتر ناظران امکان فروپاشی کامل حکومت تحت تسلط علویها را رد میکنند.
به گفته یکی از این ناظران "آنها جایی برای سقوط ندارند."